بَلْ‌وا

وبلاگ شخصی حسام حسین‌زاده

بَلْ‌وا

وبلاگ شخصی حسام حسین‌زاده

... شاید «وبلاگ‌نویسی» شکل بهتری برای اندیشیدن و گفت‌وگو باشد!

۸۸ مطلب با موضوع «نوشته‌ها» ثبت شده است

گفت‌وگو با یورگن هابرماس، ترجمۀ حسام حسین‌زاده

 

میشل فوسل: معمولاً کار شما را به اقدام مهمی پیوند می‌دهند که مکتب فرانکفورت در دهۀ ۱۹۳۰ آغاز کرد: بسط نظریه‌ای انتقادی دربارۀ جامعه که بتواند در جهانی که «سرمایه‌داریِ فن‌سالارانه[۱]» شکل داده است، پروژۀ رهایی را احیا کند. زمانی که تحصیلات دانشگاهی‌تان را پس از جنگ جهانی دوم آغاز کردید، تصویری متفاوت از فلسفه در آلمان رایج بود: تصویری کمتر قهرمانانه از فلسفه‌ای ناتوان که در معرض خطر ناسیونال سوسیالیسم قرار داشت. چه چیزی شما را برای انتخاب این رشته برانگیخت؟ آیا قضاوت بدبینانه‌ای که «هورکهایمر» و «آدورنو» در دیالکتیک روشنگری دربارۀ عقل بیان کرده بودند در انتخاب‌های اولیۀ شما در فلسفه (مطالعۀ «شلینگ») نقشی داشت؟ 

یورگن هابرماس: نه این‌گونه اتفاق نیفتاد. تا سال ۱۹۵۶، یعنی دو سال پس از تکمیل پایان‌نامۀ دکتری‌ام دربارۀ شلینگ در شهر «بُن[۲]»، به فرانکفورت نرفته بودم. به‌منظور توضیح اینکه چگونه با نظریۀ انتقادی مواجه شدم، مجبور خواهم بود کمی بیشتر به جزئیات بپردازم. در دانشگاه‌های آلمان بین سال‌های ۱۹۴۹ و ۱۹۵۴ به‌طور کلی تحصیل، صرفاً با استادانی ممکن بود که یا خودشان نازی بودند یا خود را با آن وفق داده بودند. دانشگاه‌های آلمان، از نقطه‌نظری سیاسی و اخلاقی، فاسد شده بود. بنابراین، انفکاکی عجیب بین مطالعات فلسفی من و اعتقادات چپ‌گرایی وجود داشت که در مباحثات هرشب دربارۀ ادبیات معاصر، تولیدات نمایشیِ مهم و فیلم که در آن زمان بیش‌ازهمه تحت‌سلطۀ فرانسه و ایتالیا بود خود را نشان می‌داد. به هر تقدیر در سال‌های آخرم در «گومنازیوم[۳]»، کارهای مارکس و انگلس را به‌دست آوردم و متوجه موضوع ماتریالیسم تاریخی شدم. با توجه به این علایق، انتخاب قطعی و بدیهی‌ام مطالعۀ جامعه‌شناسی بود، اما این مبحث هنوز در دانشگاه‌هایی که در آن تحصیل می‌کردم، یعنی دانشگاه «گوتینگن[۴]» و بن تدریس نمی‌شد. پس از تحصیلاتم، بورسی تحصیلی برای مطالعۀ دقیق روی «مفهوم ایدئولوژی» به من اعطا شد. در طول این زمان، خودم را با ادبیات نظری دربارۀ مارکسیسم از دهۀ ۱۹۲۰ و بیش از همه سنت هگلی‌مارکسیستی آشنا کردم و زمانی‌که آدورنو در سال ۱۹۵۵ منشورها[۵] را منتشر کرد به هیجان آمدم. پیش از آن دیالکتیک روشنگری هورکهایمر و آدورنو را می‌شناختم، اما فحوای این نظریۀ کاملاً «تاریک» با نگرش جوانان نسبت به زندگی مطابق نبود، کسانی که در نهایت می‌خواستند همه‌چیز را بهتر انجام دهند. 

حسام حسین‌زاده

(نقدی بر درس «جامعه‌شناسی آموزش و پرورش» دکتر سید ضیاء هاشمی)

حسام حسین‌زاده

 

دیباچه

آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگویی تخیلی با پائولو فریره (بنیان‌گذار مکتب پداگوژی انتقادی و از موثرترین متفکران حوزۀ علوم تربیتی در سالیان گذشته) است، تخیلی که تلاش می‌کنیم در این گفت‌وگو به کار گیریم نه تخیلی کودکانه، بلکه تخیلی جامعه‌شناسانه است. می‌خواهیم تصور کنیم اگر پائولو فریره به دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران می‌آمد و تصمیم می‌گرفت با من (منِ نوعی) به عنوان یکی از دانشجویان این دانشکده دربارۀ درس «جامعه‌شناسی آموزش و پرورش» گفت‌وگو کند چه حرف‌هایی برای گفتن داشت، و البته چه حرف‌هایی برای گفتن داشتم! شاید پس از خواندن این متن بگویید می‌شود این دست متون را برای کلاس‌های دیگر هم نوشت، اما آنچه فریره را برمی‌انگیزد تا سراغ این کلاس بیاید این است که استاد این درس رئیس «انجمن جامعه‌شناسی آموزش و پرورش ایران» است، یعنی شخصی که از او انتظار می‌رود کلاسش با بقیۀ کلاس‌ها فرق کند، چراکه گویی آموزش و پرورش تخصص اوست. از آنجایی که ممکن است منتقدانی که مواجهۀ انتقادی با کلاس‌ها را به فراموشی سپرده‌اند، تصمیم به مواجهۀ انتقادی با این متن بگیرند و مثلاً بگویند این ایدۀ گفت‌وگوی تخیلی دیگر چیست؟ باید بگویم حقیر مبدع این شیوه از گفت‌وگو نیستم، تا جایی که علم ناقصم قد می‌دهد متاخرترین استفاده از این شیوه را «مایکل بوراوی» در کتاب مشهورش با عنوان «مکالماتی با بوردیو» پیش گرفت و تلاش کرد از خلال گفت‌وگویی خیالی شانس گفت‌وگو با بوردیو را به افرادی که هرگز چنین فرصتی نداشته‌اند بدهد. در این گفت‌وگوی تخیلی هویت «دانشجو» فاش نخواهد شد و از نام مستعار استفاده می‌کنیم، چراکه همۀ ما به خوبی می‌دانیم در دانشکده‌ای زیست می‌کنیم که مفاهیمی چون «دموکراسی» و «نقدپذیری» در آن دروغی بیش نیست. در این گفت‌وگو سخنانی از فریره که درون گیومه قرار می‌گیرد عیناً از آثار فریره نقل (به مضمون) می‌شوند  و باقی سخنان با برداشت غیرمستقیم از آثار و اندیشه‌های او بازسازی می‌شوند. پاسخ‌های دانشجو نیز با توجه به تجربۀ زیسته‌اش از کلاس «جامعه‌شناسی آموزش و پرورش» گفته می‌شود، عباراتی که در گیومه قرار می‌گیرند عیناً به عنوان کلام استاد در کلاس نقل می‌شوند. در این گفت‌وگو سعی ‌می‌کنیم تا حد امکان و توان «دقیق» و «جدی» باشیم، چنان که خود فریره می‌پسندید!

حسام حسین‌زاده

حسام حسین‌زاده

 

نگاهی اجمالی به طرح درس‌های اساتید این دانشکده (البته اگر اصلاً طرح درسی داشته باشند) ما را به این نتیجه خواهد رساند که هنوز قویاً درگیر شیوۀ سنتی آموزش هستیم. لیستی از کتاب‌ها، لیستی بلند و پر از نام‌های عجیب و غریب! گویی هر چه این لیست بلندتر باشد بر اعتبار استاد می‌افزاید. برای اینکه بفهمیم چقدر ارتفاع این لیست مطالعه اهمیت دارد می‌توانیم به چند مثال کوچک بپردازیم. مثلاً برای درس روش تحقیق یک دکتر غفاری باید حدود 600 صفحه کتاب بخوانید، داستان آنجا وحشتناک‌تر می‌شود که برای درس روش تحقیق دو همین استاد باید بیش از 3500 صفحه کتاب بخوانید! (یعنی چیزی بیشتر از همۀ منابع کنکور ارشد برای درس روش تحقیق!) اصلاً برگردیم به همان ترم نخست و درس مبانی جامعه‌شناسی یک با دکتر صادقی که مطابق طرح درس چیزی حدود 700 صفحه را باید می‌خواندیم. بیاییم جلوتر و مبانی جامعه‌شناسی دو با دکتر حاجی حیدری، بخش‌هایی از کتاب گیدنز که منبع امتحان بود چیزی حدود 300 صفحه بود. درس نظریۀ جامعه شناسی یک با دکتر اعتمادی فرد که مجموع منابعی که باید مطالعه می‌شد از 500 صفحه عبور می‌کرد. برای درس نظریۀ جامعه شناسی دو با دکتر حاجی حیدری نیز چیزی حدود 400 صفحه از کتاب ریتزر باید مطالعه می‌شد. درس فلسفۀ علوم اجتماعی با دکتر زائری که منبع امتحان میان‌ترمش کتابی 200 صفحه‌ای بود و درس مبانی تاریخ اجتماعی ایران با همین استاد که منبع میان‌ترمش این بار کتابی 400 صفحه‌ای است. یا درس تاریخ تفکر اجتماعی در اسلام با دکتر شریعتی که بازهم چیزی حدود 500 صفحه باید می‌خواندیم. اما از این مصادیق که بگذریم باید برویم سراغ اصل مطلب.

پائولو فریره در گفتگویی با ایرا شر در همین رابطه می‌گوید: «نباید تسلیم متن شویم یا در مقابل متن مطیع باشیم. مسئله مبارزۀ با متن است، با اینکه دوستش دارید، برای درگیرشدن در کشاکشی با متن. این عملی بسیار بسیار مبرم است. مسئله تنها تحمیل مقادیری از فصول کتاب بر دانش‌آموزان نیست، بلکه درخواست مواجهۀ جدی دانش‌آموزان با متن است.» شر در ادامه می‌گوید: «برنامۀ درسی رسمی از آن‌ها می‌خواهد در مقابل متون، سخنرانی‌ها و امتحانات تسلیم شوند، تا آن‌ها را به تسلیم‌شدن در مقابل اقتدار عادت دهد.»

حسام حسین‌زاده

حسام حسین‌زاده

 

اشتباه از ما بود، از ما که گمان کردیم روزهای سخت سیطرۀ حماقت بر دانشگاه تهران گذشته است و حالا زمان عقلانیت و منطق و گفتگو است. ما که گمان کردیم دیگر قرار نیست استاد و دانشجویی به خاطر حرف های علمی شان بازخواست شوند. گمان کردیم دیگر قرار نیست منتظر اعمال سلیقه های شخصی در مدیریت دانشکده و دانشگاه باشیم. گمان کردیم دوران منطق «دوس داشتم» به پایان رسیده است. اشتباه از ما بود که گمان کردیم دولتی که قریب 50 نشریۀ رسمی را در طول چهار سال توقیف کرد رفته است، بگذریم از روزهای سختی که آن آدم های کذایی برای دانشگاه تهران رقم زدند. اشتباه از ما بود که گمان کردیم آب اجل بر حلق و بر دهان آنان نیز بگذرد. گمان کردیم تاثیر اختران کسانی که در این دانشگاه مفتخر بودند به طالع مسعود خویشتن نیز بگذرد. اما هیچ یک از این ها نگذشت. دولت «مهروزی» رفت و دولت «اعتدال» آمد، اما هنوز هم باید به خود بلرزیم. باید هر یادداشت را قبل از انتشارش صدبار از اول به آخر و از آخر به اول بخوانیم تا مبادا یک کلمه بگوییم که ستمگران بتوانند تیغ هایشان را در حلقمان فرو کنند و دست هایمان را از گردنمان آویزان کنند، تا مایۀ عبرتی باشیم برای دیگران. اما ما، دانشجویان دانشکدۀ علوم اجتماعی، میراث دار مردان و زنانی هستیم که ایستاده مردن را هر روز در این چاردیواری تنگ، در این راهروها و کلاس ها، گهگاه در خیابان های این شهر، تجربه کرده اند. از این گوشۀ نحس جهان، ما انگشت های بریدۀ خویش را به تنۀ نحیف قلم هایمان می بندیم و به صدها کیلومتر آن طرف تر می رسانیم، تا تاریخ قضاوت کند آنچه را بر ما رفته است.

حسام حسین‌زاده

گفت‌وگو با کوستاس لاپاویتساس، ترجمۀ حسام حسین‌زاده

 

در مصاحبه ای مشترک با روزنامۀ آلمانی Der Tagesspiegel و ThePressProject International، کوستاس لاپاویتساس، اقتصاددان و عضو کمیتۀ مرکزی سیریزا گفت وقت آن رسیده که یونان و شرکای آن بفهمند که «آن ها به اسب مرده شلاق می زنند».

***

نظر شما دربارۀ مذاکرات – تا کنون – چیست؟ عملکرد دولت چطور بوده است؟

استراتژی سیریزا تغییر صف بندی سیاسی نیروها در یونان، در اروپا، و یا به طور کلی، عمل کردن به عنوان یک کاتالیزور در منطقۀ یورو بوده و هست. این استراتژی در حال حاضر به پایان آمده است. پرسش واقعی این است که چه مدت طول خواهد کشید تا مردم متوجه آن شوند.

من همیشه با شک و تردید بسیار به آن نگاه می کردم. من همیشه استدلال می کردم که این فقط در مورد صف بندی سیاسی نیست، مکانیسم های نهادی و منطق اتحادیۀ پولی وجود دارد. و کسانی که بر این باورند که تغییری ساده در سیاست برای دگرگون کردن آن کافیست، در اشتباه بوده اند و من فکر می کنم این تصدیق شده است.

چیزی که ما دیده ایم این است که چارچوب نهادی منطقۀ یورو و سازمان های متصل به آن مستعد پذیرش مباحثاتی که از تجدید صف بندی انتخاباتی برآمده است، نیستند. چنان که توافق 20 فوریه نشان دهندۀ آن است.

حسام حسین‌زاده

پیر بوردیو، ترجمۀ حسام حسین‌زاده

 

چرا سیستم آموزشی به‌ندرت مورد انتقادهای رادیکال قرار می‌گیرد؟ می‌خواهم رادیکالیسم یا تروریسم کلامی‌ای که اغلب همدستی‌ای پنهان با منطق سیستم را انکار می‌کند، ارزش‌هایی که آن را تشکیل می‌دهند و کارکردهایی که به‌طور عینی برآورده می‌سازد را نشان دهم. تقبیح نارسایی‌های سیستم بسیار آسان است، به‌ویژه برای کسانی که آن را ناشی از شرایط اقتصادی و سیاسی ادارۀ آن می‌دانند.

تقبیح و مبارزه تلاشی است برای دگرگونی سیستمی قدیمی، از طریق تشدید مطالبات که به‌طور غیرقابل‌انکاری مفید و اطمینان‌بخش نیز است. اول از همه، توجیه خود نسبت به انقلابی‌گریِ کلامیِ ناشی از خواسته‌های مجدد در شرایط ادارۀ سیستم است که فرد را از بررسی عملکرد واقعی خود، تجزیه و تحلیل منطق خود و کشف عملکرد واقعی خود کنار می‌گذارد. به همین دلیل است که متقاعد شده‌ام که ایدئولوژی ژاکوبن که نقد سنتی سیستم آموزشی و نیز برخی انتقادات سنتی از اصلاحات دولت بر این سیستم، مبتنی بر آن است، در واقع زیر لفافۀ به چالش کشیدن سیستم آن را توجیه می‌کند و نیز توجیه‌کنندۀ محافظه‌کاری پداگوژیک [آموزشی] تعدادی از کسانی است که خواهان این اصلاحات، حتی درون دانشگاه، هستند.

در واقع، اکثر انتقادات به‌طور ضمنی می‌پذیرند که سیستم آموزشی کارکردهایی را به انجام می‌رساند که به‌طور ایده‌آل پیشنهاد به انجامش می‌شود، به عبارت دیگر ارائۀ فرصت‌های برابر دسترسی به آموزش عالی و مزایای اجتماعی‌ای که این آموزش فراهم می‌کند. به‌واسطۀ این واقعیت حتمی، آن‌ها با سیستمی که آن را تقبیح می‌کنند، همدست هستند. فردی ممکن است اعتراض کند که برنامه‌ها و اعلان‌ها در بدگویی از نابرابری‌هایی که آموزش عالی درگیر آن است رقابت می‌کنند؛ در واقع، هیچ نشستی برگزار نمی‌شود مگر اینکه در آن یادآوری شود که کودکان کارگران تنها شش درصد از دانش‌آموزان را تشکیل می‌دهند؛ اما وقتی گفته می‌شود، بدون هیچ بازاندیشی بیشتری بر معنا و مفهوم این اعداد، اهمیتش به پایان می‌رسد. ما این پرسش را فراموش کرده‌ایم که چه چیزی کارکرد واقعی سیستمی آموزشی است که در واقع، در طول سال‌ها، کودکانی که از طبقات فرودست -و به میزان کمتر حتی از طبقات متوسط - هستند را از مدرسه بیرون می‌راند؛ ما فراموش کرده‌ایم بپرسیم کدام ویژگی‌های این نوع ادارۀ مدرسه چنین نتیجۀ عینی‌ای را ممکن می‌سازد -به‌طور مثال طرد افتراقی کودکان به‌واسطۀ خاستگاه اجتماعی آن‌ها. درست است که این نوع بازاندیشی به‌هیچ‌وجه برای کسانی که عهده‌دار آن هستند، اطمینان‌بخش نیست، فراتر از همه زمانی که دانش‌آموز یا معلم، خود توسط سیستم امتیازاتی را دریافت کرده‌اند. ایدئولوژی ژاکوبن اینجا به خود می‌آید، به‌طوریکه سیستمی که هنوز اساساً آن را قبول دارد به چالش می‌کشد. در واقع، اعتقاد به مدرسه به عنوان نهادی آزاد و برابر مانع کشف مدرسه به عنوان نهادی محافظه‌کار و در واقع ناعادلانه علی‌رغم -و حتی به دلیل- برابری رسمی آن می‌شود.

حسام حسین‌زاده

حسام حسین‌زاده

 

هفتۀ گذشته هفتۀ مهم و قابل توجهی برای جنبش دانشجویی در دانشکدۀ علوم اجتماعی بود. ابتدای هفته همراه بود با اقدام غیرقانونی و غیراخلاقی مسئولین دانشکده در جمع آوری بدون اطلاع بخشی از نمایشگاه مجموعۀ عکس های کاوه گلستان، روز بعد و پس از انتشار مطلبی مرتبط با این واقعه در همین نشریه، بخشی از بدنۀ دانشجویی به طور شفاهی و کتبی تصمیم به واکنش در مقابل این اتفاق گرفتند. این واکنش ها که در راسشان باید به ویژه نامۀ رفقایمان در انجمن علمی انسان شناسی در قالب نشریۀ «ندا» اشاره کرد، پیام های مهمی را برای بدنۀ دانشجویی به همراه داشت. نباید از این حادثه به سادگی گذشت، اتفاقی که رخ داد در تاریخ این دانشکده بی سابقه بود، از این جهت که منتقدان و مخالفان این همبستگی دانشجویی به هیچ طریقی نتوانستند و نمی توانند به آن انگ سیاسی کاری بچسبانند و تقلیلش دهند به همبستگی همفکران سیاسی در مقابل یک اتفاق، چراکه تکثر اندیشه ای و اعتقادی کسانی که نسبت به این واقعه واکنش نشان دادند، حتی برای کسانی که شناخت کمی از این افراد دارند، قابل انکار نیست. اینجا دقیقاً همان نقطۀ مهم و حائز اهمیت است، که می توان از آن به عنوان گامی بلند و رو به جلو یاد کرد، عبور از دوگانه های سیاسی در فضای دانشکده اتفاقی بود که به نظر می رسد سال ها دانشجویان این دانشکده در اندیشۀ آن بوده اند، هر چند که در برخی مقاطع تاریخی به شکلی بسیار محدود و البته زودگذر و بر سر مسائلی حاد و جنجال برانگیز این دوگانه در هم شکسته، اما خیلی زود دوباره جای خودش را در مناسبات دانشجویی یافته است. اما این بار خبری از یک فاجعه نبود که صدها نفر در مقابل آن بیانیه صادر کنند و تبدیل بشود به تیتر یک خبرگزاری ها، این بار مسئله به مراتب کوچک تر بود، یک اقدام غیرقانونی! 

حسام حسین‌زاده

حسام حسین‌زاده

 

دوشنبۀ هفتۀ گذشته نشستی با موضوع «عدالت آموزشی» توسط انجمن علمی جامعه شناسی دانشگاه تهران، در سالن مطهری برگزار شد. اساتید مختلف از جامعه شناس تا اقتصاددان از غیرقانونی بودن، پولی شدن آموزش و پیامدهای کالایی شدن علم گفتند. همۀ ما با اشتیاق گوش سپرده بودیم به صحبت های اساتید، غافل از اینکه تنها چند متر آن طرف تر، تالار ابن خلدون دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران، نماد آموزش عالی کشور و پرچم دار هشت دهه علوم اجتماعی، میزبان دختران و پسران سانتی مانتالی بود که آمده بودند دور هم باشند و درس بخوانند و کنکور بدهند و لذتش را ببرند! زیر لوای همان موسسۀ معروف که خودش عامل گسترش بی عدالتیِ آموزشی است و این روزها شنیدن شعارهایش در بیست و هشتمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران که می خواهد چند هزار نفر را بورسیه کند، حالمان را به هم می زند!

متصدیان برگزاری این اردوی علمی-تفریحی، گستاخانه روی در تالار کاغذی نصب کرده بودند و فرموده بودند: همایش مربوط به دانشکده نیست، لطفاً سوال نفرمایید! حق با آن ها است، ما مدت هاست در این دانشکده حقِّ سوال پرسیدن را از کف داده ایم. ما حتی نمی توانیم دربارۀ همایشی سوال بپرسیم که مدعی اند به بهترین شکل ممکن دانشجویی بوده است و برای اعتلای سطوح مادی و معنوی دانشکده برگزار شده است، حضرات اجازه نمی دهند به ساحت همایش مقدسشان خللی وارد شود، مشخص است که در چنین فضایی خیلی چیزها به ما مربوط نیست، اگر تجمع دختران و پسران در حیاط و راهرو و لابی آسایشمان را سلب کرده، به ما مربوط نیست. اگر حتی وقتی می‌خواهیم وارد بوفه شویم باید به حضرت اجاره کننده پاسخ پس بدهیم، به ما مربوط نیست. اما همه چیز در دانشکده ای که برای ماست، به آن ها مربوط است. آن ها می توانند کلاس های ما را هم کنسل کنند، چنان که کلاس انسان شناسی موسیقی چهارشنبۀ گذشته به دلیل حضور همین آقایان در تالار مطهری، نتوانست در این تالار تشکیل شود، در حالی که چند هفته قبل تر با مسئول کلاس ها در همین رابطه هماهنگی های لازم انجام گرفته بود. می توانند به هر جایی از این دانشکده نفوذ کنند و هر کاری که می خواهند انجام دهند. حق دارند، آن ها پولش را داده اند! هنوز یادمان نرفته سال گذشته، پیش از یکی از امتحان ها به دانشکده آمدیم و دیدیم کتابخانۀ دانشکده را اجاره داده اند به همین حضرات، و یک آقای قوی ای را گذاشته بودند جلوی در کتابخانه تا مبادا دانشجویان دانشکده از کتابخانۀ دانشکدۀ خودشان بهره ای ببرند. امسال هم وضع فرق چندانی ندارد، صدای خنده های مضحک دختران و پسرانی که هنوز در حال و هوای دبیرستان هستند و تصور می کنند هرچقدر بلندتر بخندند، جذاب ترند، گوش هایمان را پر کرده است. اما ما حقِّ سوال پرسیدن نداریم! آن ها پولش را نقداً با دانشکده حساب کرده اند. حتی ما حق نداریم بپرسیم پول اجارۀ امکانات دانشکده مان صرف چه چیزی می شود، اصلاً به ما ربطی ندارد!

حسام حسین‌زاده

ابوحمزه المهاجر، ترجمۀ حسام حسین‌زاده

 

[متنی که در ادامه می‌خوانید مقاله‌ای است که توسط یکی از اعضای گروهک تروریستی داعش نوشته شده و در ششمین شماره از ماهنامۀ دابق (Dabiq)، نشریۀ رسمی این گروهک تروریستی منتشر شده است.]

ستایش ازآن خداست، نعمت و آرامش بر رسول خدا، بر خانواده و حامیان او باد.

برادر مجاهد عزیزم، این‌ها چند قطعه از اندرزهایی است که من از دهان افراد و صفحات کتاب‌ها جمع‌آوری کرده‌ام، هرچند ادعا نمی‌کنم که فردی حکیم هستم. از خدا می‌خواهم شما و من را از این اندرزها بهره‌مند سازد، و خداوند به نیات آگاه است.

1) اخلاص به خدا در کلمه و عمل، خداوند هیچ عملی را نمی پذیرد مگر اینکه صادقانه و به درستی انجام گیرد. پیامبر (ص) می فرمایند: «اعمال با توجه به نیات مورد قضاوت قرار می‌گیرند و هر فردی باید آنچه نیت آن را دارد، در خود داشته باشد». او (ص) همچنان می‌فرماید: «به کسی که روح محمد در دستان اوست قسم می‌خورم، هیچ زخمی نیست که در راه خدا حاصل شده باشد، مگر اینکه در روز قیامت در قالبی که حاصل شده بود و و رنگ آن که رنگ خون است و بوی آن که عطر مشک است خواهد آمد».

و با آنچه در موفقیت زندگی دنیوی و اخروی نهفته است. رسول خدا (ص) می‌فرمایند: «خدا کسی که در راه او جهاد می‌کند را تضمین کرده است، خانۀ خویش را ترک کرده است بدون هیچ دلیلی مگر انجام جهاد در راه خدا و اعتقاد به کلمات او، خداوند او را به بهشت وارد می‌کند و یا او را به خانه باز می‌گرداند با آنچه از پاداش یا غنیمت به دست آورده است».

اجازه دهید هدف جهاد شما این باشد که کلمه «الله» را در بالاترین جایگاه قرار دهید. برای آنکه ابوموسی (رضی الله عنه) می‌فرماید: «از رسول خدا (ص) پرسیده شد مردی که با شجاعت، با تعصب یا بدون ریا می‌جنگد، کدام یک در راه خدا می‌جنگند؟ پس رسول خدا (ص) پاسخ داد: هرکس برای آن بجنگد که کلمۀ «الله» بالاترین باشد در راه خدا می‌جنگد».

2) از مردم دانشی را طلب کنید که هنگامی وقوع حوادث برای انجام جهاد در راه خدا برای شما لازم است، چرا که اجماع فضلا بر این است که دانش باید منجر به عمل شود. پیامبر خدا (ص) می‌فرمایند: «جستجوی دانش وظیفۀ هر مسلمانی است» پس نکشید و به غنیمت نبرید مگر اینکه ابتدا بدانید چرا این کار را انجام می‌دهید. و حداقل چیزی که می تواند در این زمینه انجام شود این است که به دنبال فتوای فاضلی بروید که به دانش و عملکرد مذهبی او اعتماد دارید.

حسام حسین‌زاده

(نقدی بر کلاس «زبان تخصصی یک» دکتر یحیی علی‌بابایی)

حسام حسین‌زاده

 

ترم آغاز می شود، با کلی شوق می روی سر کلاس «زبان تخصصی 1» و تصور می کنی با کلاسی تخصصی روبرو خواهی شد. استاد وارد کلاس می شود و همان کتاب معروفی که سال هاست منبع این درس است را باز می کنی، اولین جملۀ استاد بی شک تو را شوکه می کند: «اگر تا آخر ترم بتوانیم درست از روی ده درس نخست این کتاب بخوانیم یعنی به هدفمان رسیده ایم!». باورش سخت است نه؟! اما واقعیت همین قدر زیباست، اینجا کلاس زبان تخصصی علوم اجتماعی است و ما به مثابۀ کودکانی هشت ساله قرار است تا آخر ترم از روی کتاب بخوانیم و استاد هم ترجمۀ هر جمله را از روی کتاب برای ما بخواند. این اوج تعاملی است که می توانید در این کلاس تجربه کنید. اما پس از چند جلسه اگر دانشجویان خوبی باشید ممکن است اتفاقات بهتری هم بیفتد، استاد وظیفۀ خواندن ترجمۀ جملات از روی کتاب را هم به شما واگذار می کند و در حقیقت این دیگر اوج کلاس زبان تخصصی در دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران (نماد آموزش عالی کشور) است. شاید گمان کنید که با این تکرار کودکانه ممکن است خسته شوید یا سر کلاس خوابتان ببرد، متاسفانه باید بگویم این گمان بسیار به واقعیت نزدیک است، ولی سعی کنید چشمانتان را باز نگه دارید! در ضمن می توانید هر جلسه با نیم ساعت تا 45 دقیقه تأخیر سر کلاس حاضر شوید، حتی دیده شده که دانشجویی 5 دقیقۀ آخر کلاس حاضر شده و یک حاضریِ شیرین خورده و با غرور کلاس را ترک کرده است. در ضمن مراقب باشید اگر در ترجمۀ جمله ای با استاد موافق نبودید و یا احیاناً (خدای نکرده) اشتباهی را در کتاب دیدید اصلاً به روی خودتان نیاورید، چشمانتان را به روی واقعیت ببندید، اگر کلاس های این دانشکدۀ عزیز هیچ چیزی به شما یاد ندهند حداقل این یک مهارت را به خوبی آموزش می دهند، آموزش بی اعتنایی به «واقعیت».

حسام حسین‌زاده