بَلْ‌وا

وبلاگ شخصی حسام حسین‌زاده

بَلْ‌وا

وبلاگ شخصی حسام حسین‌زاده

... شاید «وبلاگ‌نویسی» شکل بهتری برای اندیشیدن و گفت‌وگو باشد!

۶ مطلب با موضوع «نوشته‌ها :: کودکی» ثبت شده است

والتر بنیامین، ترجمۀ حسام حسین‌زاده

 

واگن فضیلت

واگن فضیلت (به یاد 5 اکتبر 1922) [اثر پاول کله[1]]

هشدار

در جایی که برای گردش‌های روزمره مشهور بود، نه‌چندان دور از [شهر] چینگ‌دائو[2]، قسمتی صخره‌ای وجود داشت که به‌عنوان مکانی رمانتیک شناخته شده بود و دیوارهای سنگیِ پُرشیبیش تا اعماق زمین فرو می‌رفت. این دیوارهای سنگی میعادگاه بسیاری از مردان عاشق‌پیشه در طول دورۀ سرخوشی بود و پس از اینکه هرکدامشان دست در دست دختر [محبوبشان] منظره را ستایش می‌کردند، برای خوردن لقمه‌ای غذا توقف می‌کردند و همراه محبوبشان راهی رستورانی در آن نزدیکی می‌شدند. این رستوران بسیار خوب بود و به آقای مینگ[3] تعلق داشت.

روزی عاشقی که رها شده بود به این فکر افتاد که زندگی‌اش را دقیقاً در همان جایی پایان دهد که بیش از همه از آن لذت برده بود، و بنابراین، نزدیک رستوران، خود را از [بالای] صخره به درون درّه پرت کرد. این عاشقِ مبتکر، مقلّدانی یافت و خیلی طول نکشید که این قسمتِ صخره‌ای به همان اندازه که [به مکانی رمانتیک] مشهور بود، به جایگاه جمجمه‌ها مشهور شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۸
حسام حسین‌زاده

(بحران نظارت بر سمن‌های کودکان آسیب‌دیده)

حسام حسین‌زاده

 

یک روایت

شخصی برای انجام فعالیت داوطلبانه در یکی از سمن‌های کودکان آسیب‌دیده به دفتر این سمن مراجعه می‌کند. با پرس‌وجو از افراد حاضر در محل به شخص دیگری می‌رسد که می‌توانیم او را «نمایندۀ سمن» بخوانیم. شرح وظیفۀ مشخصی ندارد. هیچ‌کاره و همه‌کاره است. به کسی پاسخگو نیست چون خود را موظف به انجام هیچ کاری نمی‌داند و شرح وظایف مشخصی ندارد. در مقابل، جواب همه را می‌دهد چون هر کاری بخواهد را می‌تواند انجام دهد. نمایندۀ سمن با داوطلب وارد گفت‌وگو می‌شود؛ گفت‌وگویی کاملاً بدون ساختار، به‌شکل ذوقی و بداهه. او به‌دنبال جمع‌آوری هیچ دادۀ خاصی از داوطلب نیست و صرفاً می‌خواهد با او خوش‌وبشی کرده باشد. چند فرم را به رسم یادبود به داوطلب می‌دهد تا پُر کند. فرم‌ها از یک دهۀ پیش که این سمن تأسیس شده هیچ تغییری نکرده‌اند و همان موقع هم از روی فرم‌های یک سمن دیگر تقلید شده‌اند. همه می‌دانند این فرم‌ها هیچوقت به‌دقت خوانده نمی‌شوند و به آنان اهمیتی داده نمی‌شود. داوطلب فرم‌ها را پُر می‌کند و تحویل نمایندۀ سمن می‌دهد. نمایندۀ سمن از او می‌خواهد که علایق و ترجیحاتش برای کار در آنجا را بیان کند. تلفیقی از علایق و ترجیحات او، محدودیت‌های زمانی‌اش و البته علایق و محدودیت‌های نمایندۀ سمن، عوامل اصلی تأثیرگذار بر چگونگی آغاز فعالیت داوطلب هستند. البته گاهی همۀ این عوامل نمی‌توانند تأثیرگذار باشند و گاهی چند عامل دیگر می‌تواند اضافه شود اما قطعاً این عوامل از هیچ اصل و قاعدۀ خاصی پیروی نمی‌کنند. مثلاً ممکن است نمایندۀ سمن پیشنهاد بدهد که داوطلب با کودکان ده‌ساله کار کند و داوطلب بگوید که از کودکان این سنی خوشش نمی‌آید و نمی‌تواند با آن‌ها ارتباط خوبی بگیرد. نمایندۀ سمن اما بدون هیچ نگرانی‌ای از شنیدن این پاسخ، می‌تواند او را به آزمون و خطا دعوت کند تا به قیمت تباه‌کردن زندگی کودکان بیشتر و بیشتر بیاموزد و تجربه بیاندوزد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۸
حسام حسین‌زاده

(تحلیل گفتمان فیلم‌های سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در دهۀ پنجاه شمسی)

حسام حسین‌زاده

 

چکیده:

هرچند توافقی بر سر خاستگاه سینمای کودک ایران وجود ندارد و عده‌ای نخستین نقش‌آفرینی کودک به‌عنوان نقش محوری در فیلم سینمایی بیم و امید (1339) ساختۀ گرجی عبادیا و عده‌ای دیگر، فیلم‌های کوتاه ساخته‌شده دربارۀ یا برای کودکان در دهۀ چهل را آغازگاه آن می‌دانند اما شکی نیست که نخستین تلاش متمرکز و سازمان‌یافته در عرصۀ تولید «فیلم سینمایی» که منجر به رسمیت یافتن سینمای کودک به‌عنوان یک جریان سینمایی در ایران شد را کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در دهۀ پنجاه آغاز کرد. در این دهه کانون با تولید فیلم‌های سینمایی ساز دهنی (1352) ساختۀ امیر نادری، مسافر (1353) ساختۀ عباس کیارستمی و مدرسه‌ای که می‌رفتیم (1359) ساختۀ داریوش مهرجویی فعالیتش در این زمینه را آغاز کرد. در این نوشتار تلاش می‌کنم با تحلیل گفتمان انتقادی این آثار مبتنی بر چارچوب نظری-روشی لاکلائو و موف، دال مرکزی (گره‌گاه) که نقطۀ ثقل و انسجام‌بخش همۀ دال‌های شناور است را در هر یک از آن‌ها نشان دهم. با یافتن دال مرکزی که از طریق تثبیت نسبی معنایش در اثر منجر به شکل‌گیری و ظهور گفتمانِ آن می‌شود، به این می‌اندیشم که سینمای کودک ایران در خاستگاهش چگونه «کودکی» و «کودکان» را به رسمیت[1] می‌شناسد. این اندیشیدن در واقع تلاشی برای یافتن چگونگی مفصل‌بندی «کودکی»، «سینما»، «سیاست» و «فرهنگ» در حوزۀ گفتمان‌گونگی[2] جامعۀ ایران در دهۀ پنجاه است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۸
حسام حسین‌زاده

حسام حسین‌زاده

 

طی روزهای گذشته مصاحبه رسول خضری، نماینده مجلس شورای اسلامی، پیرامون کولبری و کولبران در ایران به گفت‌وگوهای بسیاری دامن ‌زده است. یکی از موضوعاتی که البته خضری در قالب یک جمله به آن اشاره کرد و به سادگی از آن گذشت مسئله کولبرانِ دانش‌آموز بود؛ کولبرانی که یا بعد از زمان مدرسه کولبری می‌کنند یا اینکه به کلی مدرسه را رها کرده‌اند و مشغول کولبری هستند. از زوایای متفاوتی می‌توان به این مسئله نگریست و در ادامه تلاش می‌کنم یکی از مهم‌ترینِ این زوایا را بازگو کنم، آن هم اهمیت شرایط زمینه‌ای در ایجاد این مسئله است.

طی سالیان گذشته، تسلط رویکردهای حقوق بشری به مسئله کار کودکان باعث شده در مواجهه با این مسئله نگاهی زمینه‌مند نداشته باشیم و صرفا کلیشه‌هایی مثل «هیچ کودکی نباید کار کند»، «کار کودکان ممنوع»، «جای کودک در مدرسه است»، «لغو کار کودک» و… را تکرار کنیم. چنین نظرگاهی به‌طور عملی ما را از نگاهی زمینه‌مند به مسئله کار کودکان محروم می‌کند. کسی از این، سخن به میان نمی‌آورد که چقدر «واقعا» امکان امتناع از کار برای کودکانِ کار وجود دارد؟ در همین تهران که وضعیت حاشیه‌نشینانش به گمانم از حاشیه‌نشینان کشور (مرزنشینان) بهتر است، یک خانواده هفت نفره اگر تنها دو نفر از اعضایش ــ فرضا پدر و مادر ــ کار کنند و فرضا حداقل دستمزدی که یک‌سوم خط فقر است را بگیرند ــ که همان را هم نمی‌گیرند ــ یحتمل در عرض چند ماه تلف خواهند شد! در این شرایط اینکه شهر و در و دیوارش را پر کنیم از شعارهای شهرداری و بهزیستی و ان‌جی‌اوها و… دردی دوا نمی‌کند، بارها دیده و شنیده‌ام که کودکان کار به این شعارها می‌خندند، می‌خندند چون به واقع برای‌شان خنده‌آور است. ساده‌تر بخواهیم بگوییم، او می‌داند که اگر کار نکند می‌میرد و ما تصور می‌کنیم او این امکان را دارد که در هر لحظه «کار نکردن» را «انتخاب» کند. شکاف میان این تصور و واقعیت آنقدر عجیب است که هر دو سوی ماجرا را از درک سمت مقابل عاجز می‌سازد.

حسام حسین‌زاده

کلودیا میچل و ژاکلین ریدوالش، ترجمۀ حسام حسین‌زاده

 

هنگامی که هنرمند تصویری فرانسوی «کریسیتن بولتانسکی»[۱]، که به واسطۀ کارهایش به عنوان یک هنرمند بازیافتی شناخته شده است -کارهایی که در آن‌ها از تکه‌های لباس، دیگر اشیای فرهنگ مادی و عکس‌ها استفاده می‌کند- ۲۶۴ دانش‌آموز را به مدرسۀ  لالیسی در شیکاگو برای اینکه «یک شیء موردعلاقۀ زندگی‌شان» را انتخاب کنند دعوت کرد تا از آن عکاسی و در یک قطعۀ بزرگ هنری تلفیق شود، بسیاری از اشیایی که توسط دانش‌آموزان برای عکس گرفتن آورده شده بود متعلق به فرهنگ عامه بودند – ترانسفورمر، باربی، و چیزهایی از این قبیل. در طول این دورۀ چند روزه، بولتانسکی از هر اسباب‌بازی در مقیاس و از زاویه‌ای یکسان، زیر نور یک‌نواخت عکس گرفت. در حالی که بولتانسکی درگیر موقعیت‌یابی برخی اشیاء بود – برای مثال، ژست گرفتن یک حیوان پارچه‌ای یا قرار گرفتن یک باربی– اشیاء به گونه‌ای عکاسی می‌شدند که مواجهۀ یکسانی را دریافت می‌کردند؛ این دموکراتیزاسیون رابطۀ میان دوربین و شیء است و منجر به این می‌شود که هیچ شیءای برجسته نشود. اجرای کامل «اشیاء موردعلاقه[۲]» از ۲۶۴ قطعه عکس سیاه و سفید ۸.۵ در ۱۱ اینچی از اشیاء منحصر به فرد ساخته شده است. آنچه بسیار جالب توجه است، شیوه‌ای است که به واسطۀ آن همۀ این اشیاء موردعلاقه ظاهر صمیمی مشابهی دارند. حتی اشیاء تجاری که در ظاهر «در بسته»شان مدعی جدید بودن برندشان هستند، نمودی شخصی یافته‌اند. بدین ترتیب، هنرمند موفق به ثبت چیزی از رابطۀ میان کودک و شیء شده است.

به دلایل متعددی به اشیاء موردعلاقۀ بولتانسکی –که در دسامبر سال ۲۰۰۰ در موزۀ هنر مدرن نیویورک به عنوان بخشی از نمایشگاهی دربارۀ معصومیت کودکی نصب شده است- به عنوان اثری مهم و قابل توجه ارجاع می‌دهیم. اول از همه، هنرمند موفق شده است چیزی از رابطۀ شخصی و بسیار صمیمی میان کودک و شیء موردعلاقه‌اش را ثبت کند. در آن زمان، همانطور که در تحلیلمان از داستان اسباب‌بازی ۲ اشاره کرده‌ایم، اشیاء مادی خاص مثل عروسک «وودی گاوچران» یا یک اسباب‌بازی پارچه‌ای اغلب عمر مفید محدودی داشتند. چیزی که ممکن است بزرگسالان آن را رنجاننده بدانند – «چرا نوه‌ام نمی‌تواند با عروسک من که بسیار دوست‌داشتنی است بازی کند، نه آن باربی با بدن پلاستیکی سختش؟»، کودک «بدون پیش‌داوری و تعصب» به آن نگاه می‌کند. در واقع، وقتی یکی از والدین تلاش می‌کند یک پتوی ژنده و قدیمی را با پتویی نو جایگزین کند اغلب منجر به درگیری می‌شود. دلیل دوم برای توجهمان به کار بولتانسکی این است که او توانسته اشیاء بازی روزمره را به عنوان هنر تصویری به کار گیرد. نکتۀ نهایی آن است که بولتانسکی با استفاده از چشمی هنری، دیدگاهی هنری را همانطور که توسط نگاه خیرۀ[۳] یک کودک تجربه می‌شود، ثبت کرده است؛ موفقیتی که برای اکثر هنرمندان بزرگسال به عنوان نوعی چالش شناخته می‌شود.

حسام حسین‌زاده

جو پینسکر، ترجمۀ حسام حسین‌زاده

 

بروکلی مغذی است و خودش هم این را می‌داند. 

ازآنجاکه انسان و حیواناتِ گیاه‌خوار، تمایل زیادی به مصرف بروکلی دارند، این گیاه برای دفاع از خود گویترین تولید می‌کند. گویترین ترکیبی است که برای گروهی از انسان‌ها بسیار تلخ است. تولید این ماده، دفاعی (ناچیز) در برابر خورده‌شدن است. سبزیجات دیگری که از گیاهان مشابهی به دست می‌آیند، مثلِ کلم پیچ، کلم بروکسل و برگ کولارد، همگی از راهبردِ دفاعیِ مشابهی استفاده می‌کنند. همان‌طور که پادکست بدمزۀ ترسناک۱ اخیراً اشاره کرد، زرهِ مزه‌ایِ بروکلی در حقیقت می‌تواند کاملاً مؤثر باشد. بسیاری از کودکان وقتی بار اول آن را مزه کردند، از آن متنفر شدند. 

اما کودکان می‌توانند یاد بگیرند که درنهایت خوردن بروکلی را دوست داشته باشند: مطالعه‌ای در سال ۱۹۹۰ نشان داد که کودکان باید بین هشت تا پانزده مرتبه غذاهای ناشناخته را بچشند تا آن‌ها را بپذیرند. البته این کار ساده نیست. وقتی کودک از بروکلی یا هویج یا غلات سبوس‌دار یا ماهی اجتناب می‌کند، در بیشتر موارد، غذاهایی که کودک در این هشت تا پانزده مرتبه، نخورده است، اول روی زمین و بعد هم توی سطل آشغال ریخته خواهد شد و مهم‌تر اینکه، والدین باید غذای پشتیبان مطمئنی داشته باشند که در دسترس باشد. 

چه کسی می‌تواند از پس هزینۀ چنین اتلافی بر بیاید؟ والدینی که بودجۀ محدودی برای غذا دارند، نمی‌توانند. مطالعه‌ای که اخیراً منتشرشده، به بررسی عاداتِ خوردن و خریدِ والدین کم‌درآمد و پردرآمد پرداخته و نتایج آن حاکی از آن‌ است که پیش‌پرداختِ زیاد برای هزینۀ معرفی غذا به کودکان باعث می‌شود تا والدینِ بسیاری دست از این تلاش بردارند. این تصمیم برای کاهش هزینه‌ها، شاید برخی از تفاوت‌ها میان نحوۀ غذاخوردنِ آمریکایی‌های ثروتمند و فقیر را تبیین ‌کند. 

حسام حسین‌زاده