به من نگاه نکن!
(بحران نظارت بر سمنهای کودکان آسیبدیده)
حسام حسینزاده
یک روایت
شخصی برای انجام فعالیت داوطلبانه در یکی از سمنهای کودکان آسیبدیده به دفتر این سمن مراجعه میکند. با پرسوجو از افراد حاضر در محل به شخص دیگری میرسد که میتوانیم او را «نمایندۀ سمن» بخوانیم. شرح وظیفۀ مشخصی ندارد. هیچکاره و همهکاره است. به کسی پاسخگو نیست چون خود را موظف به انجام هیچ کاری نمیداند و شرح وظایف مشخصی ندارد. در مقابل، جواب همه را میدهد چون هر کاری بخواهد را میتواند انجام دهد. نمایندۀ سمن با داوطلب وارد گفتوگو میشود؛ گفتوگویی کاملاً بدون ساختار، بهشکل ذوقی و بداهه. او بهدنبال جمعآوری هیچ دادۀ خاصی از داوطلب نیست و صرفاً میخواهد با او خوشوبشی کرده باشد. چند فرم را به رسم یادبود به داوطلب میدهد تا پُر کند. فرمها از یک دهۀ پیش که این سمن تأسیس شده هیچ تغییری نکردهاند و همان موقع هم از روی فرمهای یک سمن دیگر تقلید شدهاند. همه میدانند این فرمها هیچوقت بهدقت خوانده نمیشوند و به آنان اهمیتی داده نمیشود. داوطلب فرمها را پُر میکند و تحویل نمایندۀ سمن میدهد. نمایندۀ سمن از او میخواهد که علایق و ترجیحاتش برای کار در آنجا را بیان کند. تلفیقی از علایق و ترجیحات او، محدودیتهای زمانیاش و البته علایق و محدودیتهای نمایندۀ سمن، عوامل اصلی تأثیرگذار بر چگونگی آغاز فعالیت داوطلب هستند. البته گاهی همۀ این عوامل نمیتوانند تأثیرگذار باشند و گاهی چند عامل دیگر میتواند اضافه شود اما قطعاً این عوامل از هیچ اصل و قاعدۀ خاصی پیروی نمیکنند. مثلاً ممکن است نمایندۀ سمن پیشنهاد بدهد که داوطلب با کودکان دهساله کار کند و داوطلب بگوید که از کودکان این سنی خوشش نمیآید و نمیتواند با آنها ارتباط خوبی بگیرد. نمایندۀ سمن اما بدون هیچ نگرانیای از شنیدن این پاسخ، میتواند او را به آزمون و خطا دعوت کند تا به قیمت تباهکردن زندگی کودکان بیشتر و بیشتر بیاموزد و تجربه بیاندوزد.
به ماجرا برگردیم. داوطلب مربوطه با نمایندۀ سمن گفتوگو میکند و در نهایت بنا میشود به بچهها آموزش «ژست در بازیگری» بدهد! کسی نمیداند آموختن ژست در بازیگری چه کمکی به کودکانی میکند که نصف روز را در خطرناکترین محیطهای سیاه کاری سپری میکنند. البته کسی هم نمیخواهد این را بداند و بنابراین، همهچیز ادامه پیدا میکند. بدون انجام هیچگونه سنجش و پایش رفتاری و روانی، داوطلب در ارتباط مستقیم با کودکان قرار میگیرد و کلاسهایش را برگزار میکند. بازدهی کلاسهای او و نوع ارتباطش با کودکان به هیچ شکل مبتنی بر اصول و منسجمی سنجیده نمیشود و او هم ملزم نیست دربارۀ عملکردش گزارشی بدهد یا حتی پاسخگو باشد. این روند نه یک سال و دو سال که هفت سال ادامه پیدا میکند. یک روز یکی از نوجوانان سمن که اعتماد خوب و کافی به یکی دیگر از داوطلبان جدیدتر دارد، به او میگوید که توسط داوطلب مربوطه (آموزشگر ژست در بازیگری) مورد آزار جنسی قرار گرفته است. پرسوجو و دغدغهمندی داوطلب جدید باعث میشود در مدت کوتاهی متوجه شود که تعداد قربانیان آزار جنسی داوطلب قدیمی خیلی بیشتر از این حرفها است. همۀ شواهد حکایت از آن دارد که داوطلب قدیمی مبتلا به پدوفیلیای حاد (میل جنسی به کودکان) است. داوطلب جدید پس از کلنجار بسیار با خودش، تصمیم میگیرد ماجرا را با مسئولین سمن در میان بگذارد. او بر اساس تجربهاش در سمنهای دیگر میتواند حدس بزند واکنش آنان چه خواهد بود و به همین دلیل تلاش میکند راه حمایتی دیگری برای حمایت از کودکان آسیبدیده و قربانی بیابد اما فکرش به جایی نمیرسد چون هیچ سیستم حمایتی و نظارتی مشخصی وجود ندارد. پیگیری ماجرا از طریق نهادهای اصطلاحاً حمایتی و نظارتی بیرونی اگر منجر به آسیب بیشتر به کودکان موردآزار نشود، احتمالاً کمکی هم به آنان نخواهد کرد. بالاخره خودش را راضی میکند و در جلسهای با حضور مدیران آن سمن ماجرا را تعریف میکند. جالب است بدانید شخصی که هنگام جذب آن داوطلبِ آزارگر نمایندۀ سمن بود حالا چند سالی میشود که عضو هیئت مدیره شده است. واکنش آنان به شنیدن همۀ این ماجرای هولناک همان چیزی بود که پیش از آن هم میشد حدس زد. ابتدا در مقابل پذیرش حرف داوطلب جدید مقاومت میکنند، جوانی و کمتجربگیاش را بر سرش میکوبند و تحقیرش میکنند که نمیتواند فرق رفتار عادی و آزارگرانه را بفهمد. رفتهرفته اما داوطلب جدید موردهای متفاوت آزاردیده را بیان میکند و آنان کمکم میفهمند که نمیتوانند با تکنیکهای مرسومشان از شر این ماجرا خلاص شوند. از داوطلب جدید میخواهند با دقت و ظرافت دست به پنهانکاری بزند تا این اطلاعات به بیرون درز پیدا نکند و آنان نیز از داوطلب آزارگر که نمیدانیم در طول هفت سال گذشته چند کودک را مورد آزار جنسی قرار داده، میخواهند دیگر به آنجا نیاید و او هم در کمال سخاوت میپذیرد. همهچیز تمام میشود. هیچکس هرگز نمیفهمد که بر سر آن کودکان چه آمده است و در هفت سال گذشته درون آن دیوارها و پشت آن درها چه گذشته است. روز بعد، در همان سمن، در همان اتاق، این داستان تکرار میشود. شخصی تازهوارد میخواهد داوطلب شود و شخص دیگری در مقام نمایندۀ سمن نشسته است.
یک پیشنهاد
روایت پیشگفته روایتی بسیار نزدیک به یک روایت واقعی (با اندکی تغییر) است و میتوان در قالب آن بخش عظیمی از کاستیهای ساختاری سمنها را دید. فقدان سازوکارهای مشخص برای شناسایی، جذب و آموزش نیروهای داوطلب، نبود محدودیت برای داوطلبان و عدم مرزبندی مشخص و ثابت میان نیروهای رسمی و داوطلب، فقدان نظام مستندسازی و... تنها بخشی از مسائلی است که اکثر قریب به اتفاق سمنهای حوزۀ کودکان آسیبدیده (و بسیاری از دیگر سمنها) با آن روبهرو هستند. البته این نابسامانی بُعد دیگری هم دارد که علیرغم اهمیت فراوانش در روایت پیشگفته برجسته نیست. فعالیتهای مالی سمنها همواره در سایهای از ابهام پیش میرود، آنان اغلب هیچ گزارش دقیقی از ورودیهای و خروجیهای مالی خود به جامعه ارائه نمیدهند و با انواع بهانههای واهی از انجام این وظیفه شانه خالی میکنند. به دلیل همین عدم شفافیت است که شنیدههای تأییدنشده دربارۀ استفادۀ غولهای تجاری از سمنهای اجتماعی برای فرار مالیاتی و پولشویی همواره به گوش میرسد. در چنین فضایی، خواست وجود یک سازوکار یا نهاد نظارتی برای نظارت بر فعالیت سمنها و گزارش منظم جزئیات مربوطه به عموم جامعه چندان غیرمنطقی بهنظر نمیرسد.
وقتی صحبت از نظارت بر سمنها (بهویژه سمنهای حوزۀ حقوق کودک) به میان میآید، یکی از نخستین واکنشهایی که از سوی فعالان این حوزه انجام میشود، اشاره به خطرات جرمانگارانۀ چنین نظارتی است. بر کسی پوشیده نیست که فشارهای قضایی و امنیتی و جرمانگاری بسیاری از فعالیتهای حمایتی و حقوقی سمنها و فعالان کودک در طول سالیان گذشته تا چه اندازه باعث تضعیف این فعالیتها شده است. هرچند وجود چنین ملاحظهای در پیشبرد هر طرحی برای نظارت بر سمنها ضروری است اما به هیچ وجه نمیتواند دلیلی کافی برای نادیدهگرفتن اهمیت وجود نظارت باشد. اگر بخواهیم گامی به پیش بگذاریم، بهجای ایستادن در چنین موضعی باید برای طراحی ایدهای تلاش کنیم که هم امکان نظارت عمومی و شفافیت فعالیت سمنها را به ارمغان بیاورد و هم کمترین خطر و محدودیت بیرونی را برایشان داشته باشد. امتداد چنین گفتوگوهایی است که میتواند واقعاً به تغییر وضعیت امیدوارمان کند.
بیایید به این فکر کنیم که یک سمن یا مجموعهای از سمنهای نظارتی شکل بگیرند که وظیفهشان نظارت و شفافسازی فعالیت دیگر سمنها (در اینجا، بهطور خاص، سمنهای کودکان آسیبدیده) باشد. وقتی فعالان اجتماعی در حوزههای مختلف از کودکان گرفته تا زنان و آسیبدیدگان اجتماعی و شهر و... فعالیت میکنند، چرا نتوانیم به «فعالان شفافیت» فکر کنیم؟ هدف آنان این نخواهد بود که دادهها را به انحصار خودشان درآورند بلکه هدفشان ستاندن حق اطلاعاتی جامعه خواهد بود. دسترسی آزاد به همۀ اطلاعاتی که به هر شکلی (مستقیم و غیرمستقیم) ما و جامعهمان را تحتتأثیر خود قرار میدهد، علاوه بر اینکه حقی بدیهی است، در ایران حقی قانونی هم محسوب میشود. مطابق «قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات» (مصوبۀ 1388) اطلاعات مربوط به فعالیت سمنها (از جزئیات مربوط به فعالیتها و نیروهایشان تا صورت مالی) باید در اختیار عموم قرار گیرد. فعالشدن سمنهایی در این حوزه میتواند تلاشهای پراکنده و جستهوگریخته برای شفافسازی و نظارت را بدل به جریانی متمرکز و مستمر کند. قاعدتاً اگر سمنها بدانند که سمنهای دیگری بهعنوان بخشی از نمایندگان جامعه با چشمانی تیزبین فعالیتهای آنان را رصد میکنند، به این سادگی نمیتوانند بهشکل سلیقهای و ذوقی عمل کنند و هر کجا نیاز بود با کنترل جریان اطلاعات، از افشای اشتباهاتشان که گاهاً تأثیراتی سهمگین بر جامعۀ هدفشان و کلیت جامعه دارد، جلوگیری کنند. هرچند میتوان حدس زد آغاز چنین فعالیتی و شکلگیری چنین جمعها و سازمانهایی منجر به نوعی رقابت جهت افشاگری و تخریب یکدیگر میشود اما نفس این رقابت در بلندمدت برای جامعه سازنده است. چنان که میبینیم گهگاه کشمکشهای سیاسی و جناحی در محیطهای مختلف دولتی و خصوصی منجر به افشای دادههایی میشود که نشاندهندۀ آسیب به منافع عموم افراد جامعه است و بنابراین، چنین رقابتی هرچند منجر به افشاگری و تخریب سمنها و افراد متخلف شود اما در نهایت، شفافیت بیشتر و پایبندیِ بیشتر به اصول فعالیت حرفهای را به ارمغان میآورد.
پینوشت: این متن در شمارۀ 50 و 51 (خرداد و تیر 1398) ماهنامۀ قلمرو رفاه منتشر شده است.