بَلْ‌وا

وبلاگ شخصی حسام حسین‌زاده

بَلْ‌وا

وبلاگ شخصی حسام حسین‌زاده

... شاید «وبلاگ‌نویسی» شکل بهتری برای اندیشیدن و گفت‌وگو باشد!

۲۲ مطلب با موضوع «نوشته‌ها :: جنبش دانشجویی» ثبت شده است

حسام حسین‌زاده

 

سال تحصیلی گذشته خوب یا بد یکی از فعال‌ترین و پرحاشیه‌ترین سال‌های فعالیت دانشجویی این دانشکده در طول این چند سال بود، سالی که با برگزاری مجدد انتخابات شورای صنفی – به دلیل استعفای اکثر اعضای شورای مرکزی دورۀ دوم شورای صنفی پس از چند ماه از انتخابات پیشین در اردیبهشت‌ماه – در آبان‌ماه آغاز شد و روزهای پر فراز و نشیبی را برای دانشکدۀ علوم اجتماعی به ارمغان آورد. آنچه در طول یک سال گذشته بر ما گذشت، علی‌رغم همۀ اختلاف‌نظرها و تفاوت‌ها در نگاه و عقایدمان، نمودی از تلاشی جمعی برای بازپس‌گیری دانشکده و دانشگاهی بود که به گمان ما داشت ربوده می‌شد، و البته دارد ربوده می‌شود. در آغاز سال تحصیلی جدید، بی‌راه نخواهد بود اگر گریزی هرچند کوتاه بر تجارب ارزنده‌مان در سال گذشته بزنیم. البته این یادداشت کوتاه مجال خوبی برای بررسی تفصیلی اتفاقاتی که در سال گذشته رخ داد نیست و تنها می‌توانیم به مهم‌ترین اتفاقات – آن هم صرفاً از نگاه نگارندۀ متن – بپردازیم.

 

شانزده آذر را پس گرفتیم!

شانزده آذر سال 1394 به گمانم یکی از مهم‌ترین رویدادهایی است که جنبش دانشجویی دانشگاه تهران در طول سال‌های پس از 88 به خود دیده است. دانشگاه تهران بعد از چندین سال سکوت علیه خصوصی‌سازی دانشگاه به فریاد درآمد. قریب به هزار دانشجوی دانشگاه تهران مستقل از برنامه‌های نمایشی تشکل‌های رسمی با حضور در صحن دانشگاه و راهپیمایی به بیان اعتراضات وسیع خود در باب کالایی‌شدن و خصوصی‌سازی دانشگاه پرداختند. در بخشی از گزارش این تجمع صنفی آمده است: «تعداد زیادی از مأموران حراست و نیروهای لباس شخصی راه ورود به میدان اصلی که محل قرائت بیانیه اعلام شده بود را بستند. در مقابل جمعیت با سر دادن شعار «دانشگاه پادگان نیست» و ایجاد زنجیره به سمت نیروهای امنیتی حرکت کردند و به آن‌ها هشدار دادند که راه را باز کنند.

 تهدیدهای حراست و تلاش برای گفتگو با دانشجویان کوچک‌ترین تأثیری در ارادۀ معترضین نداشت. نهایتاً بعد از چند اخطار از طرف دانشجویان نیروهای امنیتی از سر راه کنار رفتند و همۀ دانشجویان در میدان اصلی دانشگاه حلقه زده و سرود یار دبستانی را خواندند. در نهایت بیانیۀ اعتراضی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران قرائت شد که با تشویق‌ها و شعارهای پیاپی جمعیت همراه بود. بعد از قرائت بیانیه دانشجویان با اعلام اینکه به هیچ وجه نمی‌خواهند پیاده‌نظام اصلاح‌طلبان و اصولگرایان باشند و تنها حقوق بنیادین خود را می‌خواهند، پایان تجمع را اعلام کردند.»

حسام حسین‌زاده

حسام حسین‌زاده

 

اتفاقات چهارشنبۀ اخیر بهانۀ خوبی است تا از حال زار دانشکدۀ علوم اجتماعی صحبت کنیم. آنچه در چهارشنبۀ گذشته در تالار ابن خلدون گذشت نمودی تام و تمام است از وضعیت این روزهای این دانشکده، فرم‌هایی که به تمامه از معنا تهی شده‌اند و این تهی‌شدگی این روزها بدتر از هر زمان دیگری در این دانشکده بوی تعفن به راه انداخته است. اعتراض و فریاد و... ای که آغازش در 11 آذر 1393 البته آغازی مبارک بود برای دانشکده‌ای که مدت‌ها هیچ اعتراضی به خود ندیده بود، امروز بدل به چیزی ضدخودش شده است، امروز اعتراض صرفاً کنشی‌ست برای تخلیۀ خودمان از همۀ عقده‌های سرکوب‌شده‌ای که هر روز در جامعۀ منحوس خود با آن روبروایم.

 

پردۀ اول: تریبون‌خواهی

به گمانم نخستین باری که این شیوه در دانشکدۀ علوم اجتماعی اجرار شد در جشن هشتاد سالگی علوم اجتماعی در همین سالن ابن خلدون بود که با بی‌تدبیری برگزارکنندگانش جواب داد و عده‌ای توانستند با شعار و برهم‌زدن نظم جلسه، آن هم در زمان سخنرانی یک دانشجوی دیگر، تریبون را به دست گیرند و حرف بزنند. البته که آن جشن کذا باید به رادیکال‌ترین شکل ممکن نقد می‌شد، اما لزوم نقد آن جشن هیچ -مطلقاً هیچ- ارتباطی با آن دادوبیداد و «تریبون‌خواهی» نداشت. از همانجا بود که عده‌ای تصور کردند می‌توانند دقایقی پیش از آغاز هر مراسمی تصمیم بگیرند تریبونی را از آن خود کنند و بعد هم اگر برگزارکنندگان مراسم بخواهند در مقابل تصمیم آن‌ها بایستند، الاولابد آن‌ها باید فریاد سر بدهند که بیایید و نگذارید دانشجویان را خفه کنند! اما پرسش اینجاست که آیا به‌راستی اگر به این افراد در برنامۀ چهارشنبۀ گذشته تریبونی داده نمی‌شد، مصداق خفه‌کردن دانشجویان بود؟ دانشجویان که هر لحظه اراده کنند می‌توانند بنویسند و نشریه‌ای منتشر کنند و حتی در مکان برگزاری مراسم مورد نقدشان نیز نشریه‌شان را پخش کنند، تصمیم می‌گیرند با زور بازوانشان تریبون بگیرند و حضاری که مشخصاً برای شنیدن حرف‌های آنان به آنجا نیامده‌امد -چراکه اسمی از آنان در پوستر و تبلیغات برنامه نیامده است- را مجبور به شنیدن سخنانشان کنند، این چه می‌تواند باشد مگر چهره‌ای بزک‌شده از فاشیسم؟!

حسام حسین‌زاده

حسام حسین‌زاده

 

«شورای صنفی مرکزی دانشگاه تهران»؛ نامی که در طول شش سال گذشته حسرتی بزرگ برای فعالان صنفی دانشگاه تهران بوده است. در سال 88 حدود 15 شورای صنفی فعال در دانشکده‌های دانشگاه تهران داشتیم که پس از وقایع این سال بیش از ده شورای صنفی در دانشگاه تهران تعطیل شدند و دفتر شورای صنفی مرکزی دانشگاه تهران با حکمی غیرقانونی از سوی معاونت فرهنگی وقت دانشگاه تهران مصادره شد، و سال بعد نیز چند شورایی که از سرکوب‌های سال گذشته جان سالم به در برده بودند (از جمله شورای صنفی دانشکدۀ علوم اجتماعی) تحت فشارها به تعطیلی کشانده شدند و عملاً شورای صنفی مرکزی نیز تعطیل شد.

از آن سال تا به امروز بازگشایی شورای صنفی مرکزی جزء اصلی‌ترین مطالبات فعالان صنفی بوده است که در طول یک سال گذشته بیش از پیش در اعتراضات و تجمعات دانشجویی شنیده شده و در بیانیه‌های دانشجویان نیز ذکر شده است. اما آخرین بار این درخواست به‌طور جدی در جلسۀ دانشجویان با ریاست دانشگاه تهران، دکتر نیلی احمدآبادی، در عصر روز چهارشنبه، دوم دی ماه 1394، مطرح شد. دکتر نیلی با اعلام نظر مثبت در خصوص تشکیل شورای صنفی مرکزی دانشگاه تهران، پذیرفت که اگر تشکیل این شورا منع قانونی نداشته باشد در اسرع وقت نسبت به تشکیل آن اقدام نماید.

حسام حسین‌زاده

حسام حسین‌زاده

 

در نخستین روزهای آغاز کار سومین دورۀ شورای صنفی دانشجویان دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران، پیش و بیش از هرچیز لازم است با مروری بر روزهای گذشتۀ دانشگاه و مخصوصاً دانشکده، و نگاهی به وضعیت کنونی جنبش دانشجویی در دانشگاه تهران، تلاش کنیم افق‌های پیش رو را روشن‌تر سازیم. در ادامه در قالب سه بخش «دیروز»، «امروز»، و «فردا» تلاش می‌کنیم به این مهم دست یابیم.

 

دیروز

جنبش دانشجویی در دانشگاه تهران همواره پر فراز و نشیب بوده است. اما بی‌شک حد فاصل سال‌های 84 تا 92 سیاه‌ترین روزهای جنبش دانشجویی در این دانشگاه بوده، کوچک‌ترین فعالیت‌ها به بهانه‌هایی واهی سرکوب می‌شدند و هرکجا که دانشجویان با تلاش خود فرصتی را می‌آفریدند و اندک گشودگی‌ای ایجاد می‌کردند، نهاد قدرت با سرکوب بی‌رحمانۀ آن‌ها این حرکات را در نطفه خفه می‌کرد. در طول این سال‌ها دانشکدۀ علوم اجتماعی بواسطۀ تعهدی که به جامعه‌اش داشت همواره نوک پیکان این دست حرکات بوده است، نگاهی گذرا به سهم دانشجویان علوم اجتماعی از احکام انضباطی دانشگاه تهران در طول این سال‌ها گواهی روشن بر تلاش راستین دانشجویان علوم اجتماعی برای روشن نگاه داشتن آخرین شمع در تاریکی هولناک این دانشگاه است.

پس از پایان کار دولت‌های نهم و دهم که مقارن بود با آغاز سال تحصیلی 93-92 امیدهای تازه‌ای در دانشگاه و در قلب دانشجویان شکل گرفت، امید به گشودگی فضا و ایجاد فرصت‌های متعدد برای احیای جنبش دانشجویی در این دانشگاهی که ضعیف‌تر از هر زمان دیگری بود و نفس‌هایش به شماره افتاده بود. اما پیش از فعال‌کردن دوبارۀ دانشگاه، دانشجویان با چالشی دیگر روبرو بودند و آن فعال‌ساختن دانشجویانی بود که در طول سالیان گذشته آموخته بودند نه‌تنها نسبت به جامعه و دانشگاه‌شان بلکه نسبت به زیست روزمرۀ خود نیز بی‌تفاوت باشند. ورودی‌های 92 و پیش از آن، به خوبی روزهای رخوت‌آلود دانشگاه را به یاد دارند، بی‌اغراق می‌توان گفت حوزۀ عمومی تقریباً نابودشده بود و صدایی از جایی بیرون نمی‌آمد. دانشجویانی که اتفاقاً بیش از گذشته درگیر مسائل صنفی و دانشجویی بودند بواسطۀ حاکمیت فعالیت‌های سیاسی جعلی و دروغین بر محیط دانشگاه مجالی برای خودنمایی نداشتند و همه‌چیز خلاصه می‌شد در گفتگوهای محدود چندنفره بین راه و در اتوبوس‌های سرویس و بعضاً در حیاط دانشکده، اما روزهای پایانی سال تحصیلی 93-92 حامل خبری خوش نه‌تنها برای دانشکدۀ علوم اجتماعی که برای دانشگاه تهران بود. بازگشایی شورای صنفی دانشجویان دانشکدۀ علوم اجتماعی، با وجود کارشکنی‌ها و تلاش‌های مذموم برای جلوگیری از آن، اتفاقی تاریخی بود. اتفاقی که البته آن روزها برای ما دانشجویانی که درگیر رخوت حاکم بر فضای دانشگاه بودیم شاید چندان امیدوارکننده نبود، اما چشمان قدیمی‌ترها از شادی برق می‌زد، قدیمی‌هایی که دوران اوج فعالیت‌های صنفی در این دانشگاه را به یاد می‌آوردند و حالا امیدوار بودند شوراهای صنفی بتوانند بار دیگر روح را بر جسم مردۀ دانشگاه بدمند.

حسام حسین‌زاده

(نقدی بر درس «جامعه‌شناسی آموزش و پرورش» دکتر سید ضیاء هاشمی)

حسام حسین‌زاده

 

دیباچه

آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگویی تخیلی با پائولو فریره (بنیان‌گذار مکتب پداگوژی انتقادی و از موثرترین متفکران حوزۀ علوم تربیتی در سالیان گذشته) است، تخیلی که تلاش می‌کنیم در این گفت‌وگو به کار گیریم نه تخیلی کودکانه، بلکه تخیلی جامعه‌شناسانه است. می‌خواهیم تصور کنیم اگر پائولو فریره به دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران می‌آمد و تصمیم می‌گرفت با من (منِ نوعی) به عنوان یکی از دانشجویان این دانشکده دربارۀ درس «جامعه‌شناسی آموزش و پرورش» گفت‌وگو کند چه حرف‌هایی برای گفتن داشت، و البته چه حرف‌هایی برای گفتن داشتم! شاید پس از خواندن این متن بگویید می‌شود این دست متون را برای کلاس‌های دیگر هم نوشت، اما آنچه فریره را برمی‌انگیزد تا سراغ این کلاس بیاید این است که استاد این درس رئیس «انجمن جامعه‌شناسی آموزش و پرورش ایران» است، یعنی شخصی که از او انتظار می‌رود کلاسش با بقیۀ کلاس‌ها فرق کند، چراکه گویی آموزش و پرورش تخصص اوست. از آنجایی که ممکن است منتقدانی که مواجهۀ انتقادی با کلاس‌ها را به فراموشی سپرده‌اند، تصمیم به مواجهۀ انتقادی با این متن بگیرند و مثلاً بگویند این ایدۀ گفت‌وگوی تخیلی دیگر چیست؟ باید بگویم حقیر مبدع این شیوه از گفت‌وگو نیستم، تا جایی که علم ناقصم قد می‌دهد متاخرترین استفاده از این شیوه را «مایکل بوراوی» در کتاب مشهورش با عنوان «مکالماتی با بوردیو» پیش گرفت و تلاش کرد از خلال گفت‌وگویی خیالی شانس گفت‌وگو با بوردیو را به افرادی که هرگز چنین فرصتی نداشته‌اند بدهد. در این گفت‌وگوی تخیلی هویت «دانشجو» فاش نخواهد شد و از نام مستعار استفاده می‌کنیم، چراکه همۀ ما به خوبی می‌دانیم در دانشکده‌ای زیست می‌کنیم که مفاهیمی چون «دموکراسی» و «نقدپذیری» در آن دروغی بیش نیست. در این گفت‌وگو سخنانی از فریره که درون گیومه قرار می‌گیرد عیناً از آثار فریره نقل (به مضمون) می‌شوند  و باقی سخنان با برداشت غیرمستقیم از آثار و اندیشه‌های او بازسازی می‌شوند. پاسخ‌های دانشجو نیز با توجه به تجربۀ زیسته‌اش از کلاس «جامعه‌شناسی آموزش و پرورش» گفته می‌شود، عباراتی که در گیومه قرار می‌گیرند عیناً به عنوان کلام استاد در کلاس نقل می‌شوند. در این گفت‌وگو سعی ‌می‌کنیم تا حد امکان و توان «دقیق» و «جدی» باشیم، چنان که خود فریره می‌پسندید!

حسام حسین‌زاده

حسام حسین‌زاده

 

نگاهی اجمالی به طرح درس‌های اساتید این دانشکده (البته اگر اصلاً طرح درسی داشته باشند) ما را به این نتیجه خواهد رساند که هنوز قویاً درگیر شیوۀ سنتی آموزش هستیم. لیستی از کتاب‌ها، لیستی بلند و پر از نام‌های عجیب و غریب! گویی هر چه این لیست بلندتر باشد بر اعتبار استاد می‌افزاید. برای اینکه بفهمیم چقدر ارتفاع این لیست مطالعه اهمیت دارد می‌توانیم به چند مثال کوچک بپردازیم. مثلاً برای درس روش تحقیق یک دکتر غفاری باید حدود 600 صفحه کتاب بخوانید، داستان آنجا وحشتناک‌تر می‌شود که برای درس روش تحقیق دو همین استاد باید بیش از 3500 صفحه کتاب بخوانید! (یعنی چیزی بیشتر از همۀ منابع کنکور ارشد برای درس روش تحقیق!) اصلاً برگردیم به همان ترم نخست و درس مبانی جامعه‌شناسی یک با دکتر صادقی که مطابق طرح درس چیزی حدود 700 صفحه را باید می‌خواندیم. بیاییم جلوتر و مبانی جامعه‌شناسی دو با دکتر حاجی حیدری، بخش‌هایی از کتاب گیدنز که منبع امتحان بود چیزی حدود 300 صفحه بود. درس نظریۀ جامعه شناسی یک با دکتر اعتمادی فرد که مجموع منابعی که باید مطالعه می‌شد از 500 صفحه عبور می‌کرد. برای درس نظریۀ جامعه شناسی دو با دکتر حاجی حیدری نیز چیزی حدود 400 صفحه از کتاب ریتزر باید مطالعه می‌شد. درس فلسفۀ علوم اجتماعی با دکتر زائری که منبع امتحان میان‌ترمش کتابی 200 صفحه‌ای بود و درس مبانی تاریخ اجتماعی ایران با همین استاد که منبع میان‌ترمش این بار کتابی 400 صفحه‌ای است. یا درس تاریخ تفکر اجتماعی در اسلام با دکتر شریعتی که بازهم چیزی حدود 500 صفحه باید می‌خواندیم. اما از این مصادیق که بگذریم باید برویم سراغ اصل مطلب.

پائولو فریره در گفتگویی با ایرا شر در همین رابطه می‌گوید: «نباید تسلیم متن شویم یا در مقابل متن مطیع باشیم. مسئله مبارزۀ با متن است، با اینکه دوستش دارید، برای درگیرشدن در کشاکشی با متن. این عملی بسیار بسیار مبرم است. مسئله تنها تحمیل مقادیری از فصول کتاب بر دانش‌آموزان نیست، بلکه درخواست مواجهۀ جدی دانش‌آموزان با متن است.» شر در ادامه می‌گوید: «برنامۀ درسی رسمی از آن‌ها می‌خواهد در مقابل متون، سخنرانی‌ها و امتحانات تسلیم شوند، تا آن‌ها را به تسلیم‌شدن در مقابل اقتدار عادت دهد.»

حسام حسین‌زاده

حسام حسین‌زاده

 

اشتباه از ما بود، از ما که گمان کردیم روزهای سخت سیطرۀ حماقت بر دانشگاه تهران گذشته است و حالا زمان عقلانیت و منطق و گفتگو است. ما که گمان کردیم دیگر قرار نیست استاد و دانشجویی به خاطر حرف های علمی شان بازخواست شوند. گمان کردیم دیگر قرار نیست منتظر اعمال سلیقه های شخصی در مدیریت دانشکده و دانشگاه باشیم. گمان کردیم دوران منطق «دوس داشتم» به پایان رسیده است. اشتباه از ما بود که گمان کردیم دولتی که قریب 50 نشریۀ رسمی را در طول چهار سال توقیف کرد رفته است، بگذریم از روزهای سختی که آن آدم های کذایی برای دانشگاه تهران رقم زدند. اشتباه از ما بود که گمان کردیم آب اجل بر حلق و بر دهان آنان نیز بگذرد. گمان کردیم تاثیر اختران کسانی که در این دانشگاه مفتخر بودند به طالع مسعود خویشتن نیز بگذرد. اما هیچ یک از این ها نگذشت. دولت «مهروزی» رفت و دولت «اعتدال» آمد، اما هنوز هم باید به خود بلرزیم. باید هر یادداشت را قبل از انتشارش صدبار از اول به آخر و از آخر به اول بخوانیم تا مبادا یک کلمه بگوییم که ستمگران بتوانند تیغ هایشان را در حلقمان فرو کنند و دست هایمان را از گردنمان آویزان کنند، تا مایۀ عبرتی باشیم برای دیگران. اما ما، دانشجویان دانشکدۀ علوم اجتماعی، میراث دار مردان و زنانی هستیم که ایستاده مردن را هر روز در این چاردیواری تنگ، در این راهروها و کلاس ها، گهگاه در خیابان های این شهر، تجربه کرده اند. از این گوشۀ نحس جهان، ما انگشت های بریدۀ خویش را به تنۀ نحیف قلم هایمان می بندیم و به صدها کیلومتر آن طرف تر می رسانیم، تا تاریخ قضاوت کند آنچه را بر ما رفته است.

حسام حسین‌زاده

حسام حسین‌زاده

 

هفتۀ گذشته هفتۀ مهم و قابل توجهی برای جنبش دانشجویی در دانشکدۀ علوم اجتماعی بود. ابتدای هفته همراه بود با اقدام غیرقانونی و غیراخلاقی مسئولین دانشکده در جمع آوری بدون اطلاع بخشی از نمایشگاه مجموعۀ عکس های کاوه گلستان، روز بعد و پس از انتشار مطلبی مرتبط با این واقعه در همین نشریه، بخشی از بدنۀ دانشجویی به طور شفاهی و کتبی تصمیم به واکنش در مقابل این اتفاق گرفتند. این واکنش ها که در راسشان باید به ویژه نامۀ رفقایمان در انجمن علمی انسان شناسی در قالب نشریۀ «ندا» اشاره کرد، پیام های مهمی را برای بدنۀ دانشجویی به همراه داشت. نباید از این حادثه به سادگی گذشت، اتفاقی که رخ داد در تاریخ این دانشکده بی سابقه بود، از این جهت که منتقدان و مخالفان این همبستگی دانشجویی به هیچ طریقی نتوانستند و نمی توانند به آن انگ سیاسی کاری بچسبانند و تقلیلش دهند به همبستگی همفکران سیاسی در مقابل یک اتفاق، چراکه تکثر اندیشه ای و اعتقادی کسانی که نسبت به این واقعه واکنش نشان دادند، حتی برای کسانی که شناخت کمی از این افراد دارند، قابل انکار نیست. اینجا دقیقاً همان نقطۀ مهم و حائز اهمیت است، که می توان از آن به عنوان گامی بلند و رو به جلو یاد کرد، عبور از دوگانه های سیاسی در فضای دانشکده اتفاقی بود که به نظر می رسد سال ها دانشجویان این دانشکده در اندیشۀ آن بوده اند، هر چند که در برخی مقاطع تاریخی به شکلی بسیار محدود و البته زودگذر و بر سر مسائلی حاد و جنجال برانگیز این دوگانه در هم شکسته، اما خیلی زود دوباره جای خودش را در مناسبات دانشجویی یافته است. اما این بار خبری از یک فاجعه نبود که صدها نفر در مقابل آن بیانیه صادر کنند و تبدیل بشود به تیتر یک خبرگزاری ها، این بار مسئله به مراتب کوچک تر بود، یک اقدام غیرقانونی! 

حسام حسین‌زاده

حسام حسین‌زاده

 

دوشنبۀ هفتۀ گذشته نشستی با موضوع «عدالت آموزشی» توسط انجمن علمی جامعه شناسی دانشگاه تهران، در سالن مطهری برگزار شد. اساتید مختلف از جامعه شناس تا اقتصاددان از غیرقانونی بودن، پولی شدن آموزش و پیامدهای کالایی شدن علم گفتند. همۀ ما با اشتیاق گوش سپرده بودیم به صحبت های اساتید، غافل از اینکه تنها چند متر آن طرف تر، تالار ابن خلدون دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران، نماد آموزش عالی کشور و پرچم دار هشت دهه علوم اجتماعی، میزبان دختران و پسران سانتی مانتالی بود که آمده بودند دور هم باشند و درس بخوانند و کنکور بدهند و لذتش را ببرند! زیر لوای همان موسسۀ معروف که خودش عامل گسترش بی عدالتیِ آموزشی است و این روزها شنیدن شعارهایش در بیست و هشتمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران که می خواهد چند هزار نفر را بورسیه کند، حالمان را به هم می زند!

متصدیان برگزاری این اردوی علمی-تفریحی، گستاخانه روی در تالار کاغذی نصب کرده بودند و فرموده بودند: همایش مربوط به دانشکده نیست، لطفاً سوال نفرمایید! حق با آن ها است، ما مدت هاست در این دانشکده حقِّ سوال پرسیدن را از کف داده ایم. ما حتی نمی توانیم دربارۀ همایشی سوال بپرسیم که مدعی اند به بهترین شکل ممکن دانشجویی بوده است و برای اعتلای سطوح مادی و معنوی دانشکده برگزار شده است، حضرات اجازه نمی دهند به ساحت همایش مقدسشان خللی وارد شود، مشخص است که در چنین فضایی خیلی چیزها به ما مربوط نیست، اگر تجمع دختران و پسران در حیاط و راهرو و لابی آسایشمان را سلب کرده، به ما مربوط نیست. اگر حتی وقتی می‌خواهیم وارد بوفه شویم باید به حضرت اجاره کننده پاسخ پس بدهیم، به ما مربوط نیست. اما همه چیز در دانشکده ای که برای ماست، به آن ها مربوط است. آن ها می توانند کلاس های ما را هم کنسل کنند، چنان که کلاس انسان شناسی موسیقی چهارشنبۀ گذشته به دلیل حضور همین آقایان در تالار مطهری، نتوانست در این تالار تشکیل شود، در حالی که چند هفته قبل تر با مسئول کلاس ها در همین رابطه هماهنگی های لازم انجام گرفته بود. می توانند به هر جایی از این دانشکده نفوذ کنند و هر کاری که می خواهند انجام دهند. حق دارند، آن ها پولش را داده اند! هنوز یادمان نرفته سال گذشته، پیش از یکی از امتحان ها به دانشکده آمدیم و دیدیم کتابخانۀ دانشکده را اجاره داده اند به همین حضرات، و یک آقای قوی ای را گذاشته بودند جلوی در کتابخانه تا مبادا دانشجویان دانشکده از کتابخانۀ دانشکدۀ خودشان بهره ای ببرند. امسال هم وضع فرق چندانی ندارد، صدای خنده های مضحک دختران و پسرانی که هنوز در حال و هوای دبیرستان هستند و تصور می کنند هرچقدر بلندتر بخندند، جذاب ترند، گوش هایمان را پر کرده است. اما ما حقِّ سوال پرسیدن نداریم! آن ها پولش را نقداً با دانشکده حساب کرده اند. حتی ما حق نداریم بپرسیم پول اجارۀ امکانات دانشکده مان صرف چه چیزی می شود، اصلاً به ما ربطی ندارد!

حسام حسین‌زاده

(نقدی بر کلاس «زبان تخصصی یک» دکتر یحیی علی‌بابایی)

حسام حسین‌زاده

 

ترم آغاز می شود، با کلی شوق می روی سر کلاس «زبان تخصصی 1» و تصور می کنی با کلاسی تخصصی روبرو خواهی شد. استاد وارد کلاس می شود و همان کتاب معروفی که سال هاست منبع این درس است را باز می کنی، اولین جملۀ استاد بی شک تو را شوکه می کند: «اگر تا آخر ترم بتوانیم درست از روی ده درس نخست این کتاب بخوانیم یعنی به هدفمان رسیده ایم!». باورش سخت است نه؟! اما واقعیت همین قدر زیباست، اینجا کلاس زبان تخصصی علوم اجتماعی است و ما به مثابۀ کودکانی هشت ساله قرار است تا آخر ترم از روی کتاب بخوانیم و استاد هم ترجمۀ هر جمله را از روی کتاب برای ما بخواند. این اوج تعاملی است که می توانید در این کلاس تجربه کنید. اما پس از چند جلسه اگر دانشجویان خوبی باشید ممکن است اتفاقات بهتری هم بیفتد، استاد وظیفۀ خواندن ترجمۀ جملات از روی کتاب را هم به شما واگذار می کند و در حقیقت این دیگر اوج کلاس زبان تخصصی در دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران (نماد آموزش عالی کشور) است. شاید گمان کنید که با این تکرار کودکانه ممکن است خسته شوید یا سر کلاس خوابتان ببرد، متاسفانه باید بگویم این گمان بسیار به واقعیت نزدیک است، ولی سعی کنید چشمانتان را باز نگه دارید! در ضمن می توانید هر جلسه با نیم ساعت تا 45 دقیقه تأخیر سر کلاس حاضر شوید، حتی دیده شده که دانشجویی 5 دقیقۀ آخر کلاس حاضر شده و یک حاضریِ شیرین خورده و با غرور کلاس را ترک کرده است. در ضمن مراقب باشید اگر در ترجمۀ جمله ای با استاد موافق نبودید و یا احیاناً (خدای نکرده) اشتباهی را در کتاب دیدید اصلاً به روی خودتان نیاورید، چشمانتان را به روی واقعیت ببندید، اگر کلاس های این دانشکدۀ عزیز هیچ چیزی به شما یاد ندهند حداقل این یک مهارت را به خوبی آموزش می دهند، آموزش بی اعتنایی به «واقعیت».

حسام حسین‌زاده