حسام حسینزاده
اتفاقات چهارشنبۀ اخیر بهانۀ خوبی است تا از حال زار دانشکدۀ علوم اجتماعی صحبت کنیم. آنچه در چهارشنبۀ گذشته در تالار ابن خلدون گذشت نمودی تام و تمام است از وضعیت این روزهای این دانشکده، فرمهایی که به تمامه از معنا تهی شدهاند و این تهیشدگی این روزها بدتر از هر زمان دیگری در این دانشکده بوی تعفن به راه انداخته است. اعتراض و فریاد و... ای که آغازش در 11 آذر 1393 البته آغازی مبارک بود برای دانشکدهای که مدتها هیچ اعتراضی به خود ندیده بود، امروز بدل به چیزی ضدخودش شده است، امروز اعتراض صرفاً کنشیست برای تخلیۀ خودمان از همۀ عقدههای سرکوبشدهای که هر روز در جامعۀ منحوس خود با آن روبروایم.
پردۀ اول: تریبونخواهی
به گمانم نخستین باری که این شیوه در دانشکدۀ علوم اجتماعی اجرار شد در جشن هشتاد سالگی علوم اجتماعی در همین سالن ابن خلدون بود که با بیتدبیری برگزارکنندگانش جواب داد و عدهای توانستند با شعار و برهمزدن نظم جلسه، آن هم در زمان سخنرانی یک دانشجوی دیگر، تریبون را به دست گیرند و حرف بزنند. البته که آن جشن کذا باید به رادیکالترین شکل ممکن نقد میشد، اما لزوم نقد آن جشن هیچ -مطلقاً هیچ- ارتباطی با آن دادوبیداد و «تریبونخواهی» نداشت. از همانجا بود که عدهای تصور کردند میتوانند دقایقی پیش از آغاز هر مراسمی تصمیم بگیرند تریبونی را از آن خود کنند و بعد هم اگر برگزارکنندگان مراسم بخواهند در مقابل تصمیم آنها بایستند، الاولابد آنها باید فریاد سر بدهند که بیایید و نگذارید دانشجویان را خفه کنند! اما پرسش اینجاست که آیا بهراستی اگر به این افراد در برنامۀ چهارشنبۀ گذشته تریبونی داده نمیشد، مصداق خفهکردن دانشجویان بود؟ دانشجویان که هر لحظه اراده کنند میتوانند بنویسند و نشریهای منتشر کنند و حتی در مکان برگزاری مراسم مورد نقدشان نیز نشریهشان را پخش کنند، تصمیم میگیرند با زور بازوانشان تریبون بگیرند و حضاری که مشخصاً برای شنیدن حرفهای آنان به آنجا نیامدهامد -چراکه اسمی از آنان در پوستر و تبلیغات برنامه نیامده است- را مجبور به شنیدن سخنانشان کنند، این چه میتواند باشد مگر چهرهای بزکشده از فاشیسم؟!
پردۀ دوم: با چشمانی بسته در جستجوی سرمایهداری
نخستین کسی که به عنوان نمایندۀ معترضین در چهارشنبۀ گذشته پشت تریبون رفت، صحبتهایش را با تحلیلی «مثلاً» نشانهشناسانه از پوستر برنامه آغاز کرد، تحلیلی که در سرتاسرش حتی یک استدلال هم وجود نداشت و صرفاً پنداشتهای تحلیلگر نسبت به آنچه بود که در تصویر میدیدید و او هیچکجا از صحبتهایش از این سخن نگفت که چرا آن دست در پوستر میتواند دستی باشد که از جیب سرمایهداران درآمده و میخواهد بکوبد بر سر فرودستان، اما نمیتواند دست فرودستانی باشد که کنار هم جمع شدهاند تا پنجه در پنجۀ سرمایهداری بیاندازند؟ لابد به این دلیل که این اتحادیه در «چهار» ماه مجوزهایش را گرفته؟! او حتی نمیداند که این اتحادیه حاصل سه سال دوندگی اعضای شورای مرکزی بسیاری از انجمنهای علمی است و شخصاً به عنوان فردی که سال گذشته در شورای مرکزی انجمن علمی جامعهشناسی دانشگاه تهران حضور داشتهام، میتوانم شهادت دهم که این انجمن علمی در طول سه سال گذشته پیگیر این ماجرا بوده است.
او در ادامه در بخشی از صحبتهایش که از لحن شورانگیزش بهنظر میرسد آن را اوج صحبتهایش میداند، سعی میکند پرده از این واقعیت هولناک بردارد که وزارت علوم و معاونت فرهنگی این وزارت به تشکیل این اتحادیه کمک کردهاند! و اما پرسش اینجاست که مگر جای دیگری میتواند مجوز هیچ اتحادیۀ دانشجوییای را صادر کند؟ او طوری از حضور وزارت علوم و شخص معاونت فرهنگی در این فرایند سخن میگوید که گویی دانشجویان میتوانستند بدون تأیید این وزارت و معاونت هم اتحادیه را تشکیل دهند، اما بنا به دلایلی «مشکوک» به سراغ آنان رفتهاند. آنچه این استدلالها را وحشتناکتر میسازد آنجاست که اگر فردا روزی همین وزارت علوم و همین معاونت به اتحادیۀ شوراهای صنفی -که او در صحبتهایش بدان اشاره میکند- مجوز فعالیت بدهند، یعنی حالا دستان سرمایهداری از آستین شوراهای صنفی بیرون زده است؟ و این یعنی هر اتحادیهای ایجاد شود سرمایهداران پشت ایجادشدنش هستند و هر اتحادیهای که ایجاد نشود هم سرمایهداران پشت ایجادنشدنش هستند و چه جبرگرایی خامی که هر کاری بکنیم، سرمایهداران پشتمان هستند و احتمالاً مارکس که خود مدافع ایجاد اتحادیهها بوده یا بدتر از آن گمان میکرده روزی با فراگیرشدن ارتباطات و راهآهن -که مسلماً ساختۀ دست سرمایهداران است- کارگران جهان بتوانند راحتتر با هم ارتباط برقرار کنند هم، سرمایهداران پشتش بودهاند!
پردۀ سوم: یک آبروریزی کشوری
دومین نفر از نمایندگان معترضین نیز پشت تریبون میاید، او میخواهد همۀ ایران از سرگذشت «خود» مطلع کند. او صحبتهایش را همچون همیشه با شور خاصی آغاز میکند و هنوز شروع نشده نخستین دروغ را پرتاب میکند. آیا آذر 93 دانشجویان برای اعتراض علیه انجمنهای علمی در لابی دانشکده جمع شدند؟! کسانی که آذر 93 را به یاد دارند حتماً این را نیز به یاد دارند که حضور دانشجویان در لابی دانشکده تنها و تنها برای اعتراض به وضعیت آموزشی دانشکده و مشخصاً لغو برنامۀ نقد و بررسی گروههای آموزشی بود و در نهایت هم خواستۀ همان دانشجویان در کف لابی، برگزاری جلسۀ هماندیشی با مدیران گروهها بود که به آن هم رسیدند. او از کارنامۀ سیاه انجمنهای علمی صحبت میکند و اینبار هم با نگفتن همۀ حقیقت، دروغ میگوید! او تاریخ را آنطور که میخواهد باشد روایت میکند، نه آنطور که بوده است. او هر کجا یک عملکرد به زعم خود ضعیف از یک انجمن علمی یافته را میگوید، اما هر کجا که در دهها موردِ دیگر همان انجمن پیگیر مطالبات دانشجویان بوده و خواستههای آنان را به نتیجه رسانده حرفی نمیزند. او علوم اجتماعی میخواند، اما هنوز خاماندیشانه تصور میکند یک تشکل دانشجویی این توان را دارد که ساختارهای آموزشی دانشکده و دانشگاه را دگرگون کند و اگر نتواند این کار را انجام دهد، مفت هم نمیارزد!
اما او برای اینکه نشان دهد در کذابیهایش از چه دقت بالایی برخوردار است، به بررسی جداگانۀ هر انجمن نیز میپردازد. او بازهم دارد تاریخ خود را روایت میکند، اندک چیزی از عملکرد هر انجمن که در خدمت تحلیل دستوپا شکستهاش است را میبیند اما همۀ آنچه از عملکرد همین انجمنها که میتواند نشان دهد تحلیل او از وضعیت انجمنهای علمی در دانشکدۀ علوم اجتماعی به پشیزی هم نمیارزد را نمیبیند، یا شاید هم میبیند و نمیخواهد از آنها سخنی به میان آورد. او دوباره شورانگیزانه از این دروغ پرده برمیدارد که انجمن علمی جامعهشناسی از شهرداری پروژه گرفته است -هرچند که اگر این اتفاق برای هر نهاد دانشجوییای بیافتد نیز باید خوشحال باشیم و از این اتفاق تمامقد دفاع کنیم، چون نفس گرفتن پروژه نهتنها مذموم نیست بلکه میتواند کمک کند که پروژهها به افرادی سرسپرده و کارنابلد سپرده نشوند- اما آیا او مدرکی نیز برای این ادعاهایش دارد؟! اگر دارد حتماً باید منتشر کند، همین امروز منتشر کند تا از شرافتش دفاع کند، چون این حجم از دروغها میتواند شرافت هر انسان شریفی را نیز لکهدار کند! و در پایان او دروغ نفر قبل را تکرار میکند، «تشکیل یکشبۀ این اتحادیه»، در حالی که دهها نفر در طول سه سال گذشته شاهد بودند که دانشجویان برای تشکیل این اتحادیه چه تلاشهایی کردند!
این تنها بخشی از نقدهایی بود که میشد به وضعیت این روزهای این دانشکدۀ کذایی وارد کرد و اما سخن بسیار است!
پینوشت: این متن 27 اردیبهشت 1395 در شمارۀ 20 گاهنامۀ سرۀ داخلی [دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران] متعلق به انجمن علمی دانشجویی جامعهشناسی دانشگاه تهران منتشر شده است.