بَلْ‌وا

وبلاگ شخصی حسام حسین‌زاده

بَلْ‌وا

وبلاگ شخصی حسام حسین‌زاده

... شاید «وبلاگ‌نویسی» شکل بهتری برای اندیشیدن و گفت‌وگو باشد!

۴۷ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

حسام حسین‌زاده

 

هفتۀ گذشته هفتۀ مهم و قابل توجهی برای جنبش دانشجویی در دانشکدۀ علوم اجتماعی بود. ابتدای هفته همراه بود با اقدام غیرقانونی و غیراخلاقی مسئولین دانشکده در جمع آوری بدون اطلاع بخشی از نمایشگاه مجموعۀ عکس های کاوه گلستان، روز بعد و پس از انتشار مطلبی مرتبط با این واقعه در همین نشریه، بخشی از بدنۀ دانشجویی به طور شفاهی و کتبی تصمیم به واکنش در مقابل این اتفاق گرفتند. این واکنش ها که در راسشان باید به ویژه نامۀ رفقایمان در انجمن علمی انسان شناسی در قالب نشریۀ «ندا» اشاره کرد، پیام های مهمی را برای بدنۀ دانشجویی به همراه داشت. نباید از این حادثه به سادگی گذشت، اتفاقی که رخ داد در تاریخ این دانشکده بی سابقه بود، از این جهت که منتقدان و مخالفان این همبستگی دانشجویی به هیچ طریقی نتوانستند و نمی توانند به آن انگ سیاسی کاری بچسبانند و تقلیلش دهند به همبستگی همفکران سیاسی در مقابل یک اتفاق، چراکه تکثر اندیشه ای و اعتقادی کسانی که نسبت به این واقعه واکنش نشان دادند، حتی برای کسانی که شناخت کمی از این افراد دارند، قابل انکار نیست. اینجا دقیقاً همان نقطۀ مهم و حائز اهمیت است، که می توان از آن به عنوان گامی بلند و رو به جلو یاد کرد، عبور از دوگانه های سیاسی در فضای دانشکده اتفاقی بود که به نظر می رسد سال ها دانشجویان این دانشکده در اندیشۀ آن بوده اند، هر چند که در برخی مقاطع تاریخی به شکلی بسیار محدود و البته زودگذر و بر سر مسائلی حاد و جنجال برانگیز این دوگانه در هم شکسته، اما خیلی زود دوباره جای خودش را در مناسبات دانشجویی یافته است. اما این بار خبری از یک فاجعه نبود که صدها نفر در مقابل آن بیانیه صادر کنند و تبدیل بشود به تیتر یک خبرگزاری ها، این بار مسئله به مراتب کوچک تر بود، یک اقدام غیرقانونی! 

حسام حسین‌زاده

حسام حسین‌زاده

 

دوشنبۀ هفتۀ گذشته نشستی با موضوع «عدالت آموزشی» توسط انجمن علمی جامعه شناسی دانشگاه تهران، در سالن مطهری برگزار شد. اساتید مختلف از جامعه شناس تا اقتصاددان از غیرقانونی بودن، پولی شدن آموزش و پیامدهای کالایی شدن علم گفتند. همۀ ما با اشتیاق گوش سپرده بودیم به صحبت های اساتید، غافل از اینکه تنها چند متر آن طرف تر، تالار ابن خلدون دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران، نماد آموزش عالی کشور و پرچم دار هشت دهه علوم اجتماعی، میزبان دختران و پسران سانتی مانتالی بود که آمده بودند دور هم باشند و درس بخوانند و کنکور بدهند و لذتش را ببرند! زیر لوای همان موسسۀ معروف که خودش عامل گسترش بی عدالتیِ آموزشی است و این روزها شنیدن شعارهایش در بیست و هشتمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران که می خواهد چند هزار نفر را بورسیه کند، حالمان را به هم می زند!

متصدیان برگزاری این اردوی علمی-تفریحی، گستاخانه روی در تالار کاغذی نصب کرده بودند و فرموده بودند: همایش مربوط به دانشکده نیست، لطفاً سوال نفرمایید! حق با آن ها است، ما مدت هاست در این دانشکده حقِّ سوال پرسیدن را از کف داده ایم. ما حتی نمی توانیم دربارۀ همایشی سوال بپرسیم که مدعی اند به بهترین شکل ممکن دانشجویی بوده است و برای اعتلای سطوح مادی و معنوی دانشکده برگزار شده است، حضرات اجازه نمی دهند به ساحت همایش مقدسشان خللی وارد شود، مشخص است که در چنین فضایی خیلی چیزها به ما مربوط نیست، اگر تجمع دختران و پسران در حیاط و راهرو و لابی آسایشمان را سلب کرده، به ما مربوط نیست. اگر حتی وقتی می‌خواهیم وارد بوفه شویم باید به حضرت اجاره کننده پاسخ پس بدهیم، به ما مربوط نیست. اما همه چیز در دانشکده ای که برای ماست، به آن ها مربوط است. آن ها می توانند کلاس های ما را هم کنسل کنند، چنان که کلاس انسان شناسی موسیقی چهارشنبۀ گذشته به دلیل حضور همین آقایان در تالار مطهری، نتوانست در این تالار تشکیل شود، در حالی که چند هفته قبل تر با مسئول کلاس ها در همین رابطه هماهنگی های لازم انجام گرفته بود. می توانند به هر جایی از این دانشکده نفوذ کنند و هر کاری که می خواهند انجام دهند. حق دارند، آن ها پولش را داده اند! هنوز یادمان نرفته سال گذشته، پیش از یکی از امتحان ها به دانشکده آمدیم و دیدیم کتابخانۀ دانشکده را اجاره داده اند به همین حضرات، و یک آقای قوی ای را گذاشته بودند جلوی در کتابخانه تا مبادا دانشجویان دانشکده از کتابخانۀ دانشکدۀ خودشان بهره ای ببرند. امسال هم وضع فرق چندانی ندارد، صدای خنده های مضحک دختران و پسرانی که هنوز در حال و هوای دبیرستان هستند و تصور می کنند هرچقدر بلندتر بخندند، جذاب ترند، گوش هایمان را پر کرده است. اما ما حقِّ سوال پرسیدن نداریم! آن ها پولش را نقداً با دانشکده حساب کرده اند. حتی ما حق نداریم بپرسیم پول اجارۀ امکانات دانشکده مان صرف چه چیزی می شود، اصلاً به ما ربطی ندارد!

حسام حسین‌زاده

ابوحمزه المهاجر، ترجمۀ حسام حسین‌زاده

 

[متنی که در ادامه می‌خوانید مقاله‌ای است که توسط یکی از اعضای گروهک تروریستی داعش نوشته شده و در ششمین شماره از ماهنامۀ دابق (Dabiq)، نشریۀ رسمی این گروهک تروریستی منتشر شده است.]

ستایش ازآن خداست، نعمت و آرامش بر رسول خدا، بر خانواده و حامیان او باد.

برادر مجاهد عزیزم، این‌ها چند قطعه از اندرزهایی است که من از دهان افراد و صفحات کتاب‌ها جمع‌آوری کرده‌ام، هرچند ادعا نمی‌کنم که فردی حکیم هستم. از خدا می‌خواهم شما و من را از این اندرزها بهره‌مند سازد، و خداوند به نیات آگاه است.

1) اخلاص به خدا در کلمه و عمل، خداوند هیچ عملی را نمی پذیرد مگر اینکه صادقانه و به درستی انجام گیرد. پیامبر (ص) می فرمایند: «اعمال با توجه به نیات مورد قضاوت قرار می‌گیرند و هر فردی باید آنچه نیت آن را دارد، در خود داشته باشد». او (ص) همچنان می‌فرماید: «به کسی که روح محمد در دستان اوست قسم می‌خورم، هیچ زخمی نیست که در راه خدا حاصل شده باشد، مگر اینکه در روز قیامت در قالبی که حاصل شده بود و و رنگ آن که رنگ خون است و بوی آن که عطر مشک است خواهد آمد».

و با آنچه در موفقیت زندگی دنیوی و اخروی نهفته است. رسول خدا (ص) می‌فرمایند: «خدا کسی که در راه او جهاد می‌کند را تضمین کرده است، خانۀ خویش را ترک کرده است بدون هیچ دلیلی مگر انجام جهاد در راه خدا و اعتقاد به کلمات او، خداوند او را به بهشت وارد می‌کند و یا او را به خانه باز می‌گرداند با آنچه از پاداش یا غنیمت به دست آورده است».

اجازه دهید هدف جهاد شما این باشد که کلمه «الله» را در بالاترین جایگاه قرار دهید. برای آنکه ابوموسی (رضی الله عنه) می‌فرماید: «از رسول خدا (ص) پرسیده شد مردی که با شجاعت، با تعصب یا بدون ریا می‌جنگد، کدام یک در راه خدا می‌جنگند؟ پس رسول خدا (ص) پاسخ داد: هرکس برای آن بجنگد که کلمۀ «الله» بالاترین باشد در راه خدا می‌جنگد».

2) از مردم دانشی را طلب کنید که هنگامی وقوع حوادث برای انجام جهاد در راه خدا برای شما لازم است، چرا که اجماع فضلا بر این است که دانش باید منجر به عمل شود. پیامبر خدا (ص) می‌فرمایند: «جستجوی دانش وظیفۀ هر مسلمانی است» پس نکشید و به غنیمت نبرید مگر اینکه ابتدا بدانید چرا این کار را انجام می‌دهید. و حداقل چیزی که می تواند در این زمینه انجام شود این است که به دنبال فتوای فاضلی بروید که به دانش و عملکرد مذهبی او اعتماد دارید.

حسام حسین‌زاده

(نقدی بر کلاس «زبان تخصصی یک» دکتر یحیی علی‌بابایی)

حسام حسین‌زاده

 

ترم آغاز می شود، با کلی شوق می روی سر کلاس «زبان تخصصی 1» و تصور می کنی با کلاسی تخصصی روبرو خواهی شد. استاد وارد کلاس می شود و همان کتاب معروفی که سال هاست منبع این درس است را باز می کنی، اولین جملۀ استاد بی شک تو را شوکه می کند: «اگر تا آخر ترم بتوانیم درست از روی ده درس نخست این کتاب بخوانیم یعنی به هدفمان رسیده ایم!». باورش سخت است نه؟! اما واقعیت همین قدر زیباست، اینجا کلاس زبان تخصصی علوم اجتماعی است و ما به مثابۀ کودکانی هشت ساله قرار است تا آخر ترم از روی کتاب بخوانیم و استاد هم ترجمۀ هر جمله را از روی کتاب برای ما بخواند. این اوج تعاملی است که می توانید در این کلاس تجربه کنید. اما پس از چند جلسه اگر دانشجویان خوبی باشید ممکن است اتفاقات بهتری هم بیفتد، استاد وظیفۀ خواندن ترجمۀ جملات از روی کتاب را هم به شما واگذار می کند و در حقیقت این دیگر اوج کلاس زبان تخصصی در دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران (نماد آموزش عالی کشور) است. شاید گمان کنید که با این تکرار کودکانه ممکن است خسته شوید یا سر کلاس خوابتان ببرد، متاسفانه باید بگویم این گمان بسیار به واقعیت نزدیک است، ولی سعی کنید چشمانتان را باز نگه دارید! در ضمن می توانید هر جلسه با نیم ساعت تا 45 دقیقه تأخیر سر کلاس حاضر شوید، حتی دیده شده که دانشجویی 5 دقیقۀ آخر کلاس حاضر شده و یک حاضریِ شیرین خورده و با غرور کلاس را ترک کرده است. در ضمن مراقب باشید اگر در ترجمۀ جمله ای با استاد موافق نبودید و یا احیاناً (خدای نکرده) اشتباهی را در کتاب دیدید اصلاً به روی خودتان نیاورید، چشمانتان را به روی واقعیت ببندید، اگر کلاس های این دانشکدۀ عزیز هیچ چیزی به شما یاد ندهند حداقل این یک مهارت را به خوبی آموزش می دهند، آموزش بی اعتنایی به «واقعیت».

حسام حسین‌زاده

حسام حسین‌زاده

 

بی مقدمه باید رفت سر اصل مطلب، «تالار گفتگو» نام همان تالار وزینی است که عملیات ساختش بر خلاف بسیاری دیگر از کارهای این دانشکده بسیار سریع و بدون مشکل پیگیری شد و خیلی زود به اتمام رسید. همان تالاری که به نظر می رسد پول خیلی خوبی برایش هزینه شده است، که البته «آن ها» می گویند منبع این پول ها به دانشجو ربطی ندارد! وقتی این تالار در آستانۀ افتتاح بود یک روز به دنبال یکی از «آن ها» وارد تالار شدم، اعتراف می کنم وقتی فضای درونی این تالار را دیدم برای لحظاتی مبهوت شدم و ناگاه متوجه شدم زیرپایم خیلی نرم است، نگاه که کردم گفتم نکند باید کفش هایم را در میاوردم، آخر حیف بود با آن کفش ها روی آن سطح اعیانی و اشرافی قدم می گذاشتم، اتفاقاً همان موقع از آن مسئول عزیز پرسیدم اشکالی ندارد با کفش وارد اینجا شده ام؟ او هم گفت میبینی که من با کفش آمده ام و حتما اشکالی ندارد، من هم سری تکان دادم، اما ته دلم به این فکر می کردم که آیا واقعا برای منِ دانشجویی که وقتی روی نیمکت های حیاط می نشینم هر لحظه باید انتظار داشته باشم از وسط نصف شود، اشکالی ندارد به همچین جایی قدم بگذارم؟! پس از آن روز دیگر به آن تالار قدم نگذاشتم، و به گمانم هرگز نخواهم که قدم بگذارم! اما این روزها پس از اعتراض دانشجویان ممتاز دانشکده به برگزاری برنامۀ تجلیل از آن ها در این تالار و تغییر مکان این برنامه، شاهد این هستیم که یک تشکل «علمی-دانشجویی» تصمیم دارد برنامه ای را در این تالار برگزار کند، و حالا زمان این است که این سوال جدی مطرح شود که به راستی نسبت «ما» و «تالار گفتگو» چیست؟! «ما» دانشجویانی که هر روز بدترین توهین های غیرمستقیم را در فضای این دانشکده تحمل می کنیم، و از سلف و بوفه گرفته تا کتابخانه و کلاس ها، از کمبود امکانات رنج می بریم، به راستی چه نسبتی با تالاری داریم که به دست «آن ها» و برای «آن ها» ساخته شده است، همان ها که این روزها ما را آماج بدترین خشونت های نمادین و اعمال قدرت ها قرار داده اند، همان که با هر انتقاد تهدیدمان می کنند و از ما می خواهند پا در کفش «آن ها» نکنیم و اتفاقاً شاهد مثال هایی هم می آورند تا به ما بفهمانند عاقبت این دغدغه مندی و انتقاد، نسبت به وضعیت علمی ای که هم «ما» و هم «آن ها» به راستی می دانیم به هیچ وجه قابل دفاع نیست، به نفع دانشجویان نخواهد بود! به راستی آیا با کشاندن نمادین دانشجویان به این تالار مشکل حل می شود؟ 

حسام حسین‌زاده

پابلو ایگلسیاس، ترجمۀ حسام حسین‌زاده

 

پیروزی قابل‌انتظار حزب سیریزا در انتخابات، بخشی از رشد تدریجی جنبش‌های ضدریاضتی در سراسر اروپا است. در تمام طول این رشد ناگهانی، بسیاری از تشکل‌ها و صف‌آرایی‌ها، با اطمینان از این‌که با دشمن یکسانی مبارزه می‌کنند، به یکدیگر پیوستند.

هرچند رویکرد دو حزب متفاوت است، الکسیس سیپراس، رهبر سیریزا، رابطه‌ی نزدیک خاصی را با همتای خود در اسپانیا، پابلو ایگلسیاس (رهبر حزب«پودموس» اسپانیا) ایجاد کرد. این دو در تظاهرات‌ها با یکدیگر ظاهر می‌شوند و در خلوت با هم مشورت می‌کنند.

آنچه در ادامه می‌خوانید سخنرانی ایگلسیاس در رویداد ماه اکتبر حزب سیریزا است.

***

عصر بخیر. تغییر، در یونان در جریان است. تغییر، در اروپای جنوبی در جریان است. برادران و خواهران، این افتخاری است که امروز در مقابل شما صحبت می‌کنم. این افتخاری است که در آتن باشم، تنها چند ماه پیش از این‌که این کشور در نهایت دولتی مردمی به رهبری الکسیس سیپراس داشته باشد. این دولت نخستین مورد از مجموعه دولت‌هایی خواهد بود که قصد بازیابیِ حاکمیت و کرامت مردم اروپای جنوبی را دارند.

برادران و خواهران، ما خواهان بازسازی دموکراسی – دموکراسی اروپایی – علیه توتالیتاریسم بازار هستیم.

حسام حسین‌زاده

(ترجمه‌ای آزاد از «بدن‌بودگی به سبکی فرهنگی: فهم فرهنگی در تجسم‌یافتگی رقص»)

سالی ان نس، ترجمۀ حسام حسین‌زاده

 

مردم نگاری رقص و تجسم یافتگی

در آخرین دهه از تحقیقات متمرکز فرهنگی بر روی رقص، به میزان زیادی در مورد اهمیت عمل تجسم یافتن به عنوان روشی برای مطالعات فرهنگی رقص مطالعه شده است. باربارا براونینگ[1]، محقق مطالعات فرهنگی رقص، به عنوان مثال، در اثر برندۀ جایزۀ خود، سامبا[2] می نویسد: «زمانی که در برزیل زندگی می کردم، نوشتن را متوقف ساختم. رقصیدن را یاد گرفتم. همچنین دعا و مبارزه – دو چیزی که هرگز احساس نمی کردم بخواهم انجامشان دهم - را یاد گرفتم. من آن ها را با بدنم انجام دادم. من شروع به فکر کردن با بدنم کردم. این ممکن است، و در مورد رقص برزیلی، ضروری» (1995: xxii).

جنبه های فرهنگی حرکت انسان در دیدگاه براونینگ، لزوماً از طریق عمل بدنی خیالی و خردمندانه مورد مطالعه قرار می گیرد. سینتیا نواک[3]، همچنین، در تاریخ مردم نگارانۀ برجستۀ خود اشتراک گذاری رقص[4] به موردی مشابه در شرایط تا حدودی جهان شمول تر اشاره می کند. در مقدمۀ این مطالعۀ فرم رقص امریکایی ضدفرهنگی، در برخوردی مبتکرانه، نواک می گوید: «فرهنگ مجسم است... حرکت به منزلۀ واقعیتی همیشه حاضر است که ما به طور دائم در آن مشارکت می کنیم. ما حرکت را در سطوح خودآگاه و ناخودآگاه اجرا، ابداع، تفسیر، و بازتفسیر می کنیم. ما در این اعمال مشارکت کرده و فرهنگ را تقویت کرده، و نیز آن را ایجاد می کنیم.» (1990: 8)

نواک نقشی اساسی برای عمل مجسم جهت به دست آوردن فهم هرمنوتیکی خودآگاهانه از فرهنگ قائل است. اخیراً، مردم شناس رقص و محقق مطالعات نمایشی، دیردره اسکار[5] (2000)، تغییری به سوی عمل مجسم را، به عنوان یکی از دو مسیری که تحقیقات فرهنگی متمرکز معاصر بر روی تحرک انسان را، از رویکردهای متاخر استاندارد قرن بیستم تمیز داده، اشاره می کند.

حسام حسین‌زاده

پیتر توماس، ترجمۀ حسام حسین‌زاده

 

چه کسی واقعاً اقدام به پیگیری اکتشافات مارکس و انگلس کرده است؟ من ففط می توانم به گرامشی فکر کنم.[1]

این توصیه قابل توجه توسط لوییز آلتوسر در مورد اکتشافات گرامشی از «نظریه تاثیر خاص روبنا» در یکی از مقالات شاخص کتاب برای مارکس[2] با عنوان «تناقضات و تعین چند عاملی: یادداشت هایی برای یک تحقیق»[3] انجام شده است. آلتوسر به تعریف «جدید» گرامشی از مفهوم هژمونی به عنوان «مثالی قابل توجه از راه حل نظری مشکلات متقابل اقتصادی و سیاسی»[4] احترام گذاشته است. مطالعه سرمایه که در همان سال (1965) منتشر شده است، در ابتدا به نظر می رسید با ستایش و احترام از گرامشی سخن بگوید. آلتوسر گرامشی را با ارائۀ منسجم ترین فرمول ها از سنت «انسان گرایی و تاریخ گرایی انقلابی»، که از تجربۀ جنگ جهانی نخست و انقلاب روسیه ظهور یافته بود در ستون لوکزامبورگ[5]، مرینگ[6]، کورش[7] و لوکاچ[8] قرار داد.[9] او اذعان کرد که این سنت از «واکنشی حیاتی در مقابل مکانیسم و اقتصادگرایی بین الملل دوم متولد شد».[10] او «عمل بسیار ظریف و دقیق نبوغ» گرامشی، به ویژه «اکتشافات مفید او در زمینۀ ماتریالیسم تاریخی» را ستود.[11]

با این حال، خیلی زود مشخص شد که آلتوسر نه برای ستایش از گرامشی، بلکه برای به خاک سپردن او آمده است. با وجود داشتن سوء ظن عمیق و ترس از اشتباه در فهم، آلتوسر اقدام به اعلام قصد خود برای تدوین دقیق «شروط نظری» با توجه به آنچه او به عنوان «تفسیر گرامشی از ماتریالیسم تاریخی» توصیف می کند، کرد.[12] چنین شروطی، همانطور که آندره تُزل به آن اشاره کرده است، «مطلق» هستند.[13] برای حفاظت از «ساختار رسمی مارکسیسم-لنینیسم» – به ویژه تقسیم مارکسیسم به ماتریالیسم تاریخی و ماتریالیسم دیالکتیکی – آلتوسر «بیرحمانه به نقد تاریخ گرایی فسلفی گرامشی» پرداخت.[14] آلتوسر استدلال می  کند که تحلیلی دقیق نه صرفا از «کلمات» گرامشی بلکه از از «مفاهیم» ارگانیک او[15]، «منطق پنهان» انسان گرایی و تاریخ گرایی او را نشان می دهد.[16] این انسجام بنیادهای نظری و سیاسی مارکسیسم را تهدید می کند.

نقد آلتوسر بر تفسیر یکی از مهمترین متون دفترهای زندان تمرکز دارد. در اینجا، گرامشی تلاش می کند سهم مشخص خود را در مشاجرات اواخر دهۀ 1920 میلادی در رابطه با مارکسیست ارتدکسی ادا کند. این مشاجرات سرانجام، بدون شنیدن اظهارات گرامشی، منجر به تقدس مارکسیسم-لنینیسم ارتدکسی جدید شد. گرامشی استدلال می کند:

حسام حسین‌زاده

پیتر توماس، ترجمۀ حسام حسین‌زاده

 

دفترهای زندان آنتونیو گرامشی، در نظریه اجتماعی قرن بیستم به عنوان یک اثر کلاسیک شناخته می شود. این مجموعه تحت شرایطی بسیار دشوار در سلول زندان فاشیستی در اواخر دهۀ 1920 میلادی و اوایل دهۀ 1930 میلادی نوشته شده، آن ها فقط در قالب نسخۀ موضوعی پس از جنگ جهانی دوم منتشر شدند. پذیرشی عمومی در ایتالیا در دهه های 1950 و 1960 توسط حزب کمونیست ایتالیا ترویج داده شد و پس از دهۀ 1960 انتشار اندیشۀ گرامشی در سطوح بین المللی را به دنبال داشت. انتشار نسخۀ انتقادی دفترهای زندان در 1975 توسط والنتینو گراتانا[1]، نقطۀ عطفی در دانش مرتبط با گرامشی بود. این واقعه برای نخستین بار امکان تجزیه و تحلیل دقیق متنیِ پیشرفت پروژه «ضرورتا ناقص» گرامشی در زندان را فراهم آورد. کار گرامشی اکنون به منزلۀ نقطۀ قابل توجهی از منابع در حوزه های گوناگون از جمله تاریخ، جامعه شناسی، انسان شناسی، مطالعات ادبی، روابط بین الملل و نظریه سیاسی قلمداد می شود. این محبوبیت و نفوذ زمانی بیشتر قابل توجه می شود که بی توجهی نسبت به آن توسط نویسندگان دیگر سنت مارکسیستی در طول این مدت کاهش یافته است. همانطور که اریک هابسبام مطرح کرده است، گرامشی امروز تبدیل به یک «کلاسیک» نه تنها در مارکسیسم، بلکه گسترده تر از آن در علوم انسانی و اجتماعی شده است.[2]

با این وجود، همانطور که اسکار وایلد[3] یادآوری کرده است، شهرت و آوازه لزوما منجر به، به رسمیت شناخته شدن نمی شود. مسلماً، ارجاع به نام گرامشی و برخی از مفاهیم کلیدی او – بیش از همه، هژمونی – اغلب بیشتر از تجزیه و تحلیل متنی دقیق و ارزیابی تفکر او رخ می دهد. با وجود دستاوردهای غنی ارائه شده در نسخۀ انتقادی گراتانا، خوانش زبان شناختی تاریخی و تطبیقی دفترهای زندان به آرامی در اواخر دهۀ 1970 و اوایل دهۀ 1980 میلادی آغاز شد. ترکیبی از میراث ابزاری سیاسی، اوضاع سیاسی تغییریافته و سقوط سرمایه ایدئولوژیک مارکسیسم به عنوان الگوی پژوهش علمی، بر ضد تلاش برای بازسازی تصویری جدایی ناپذیر از اندیشۀ گرامشی در زمینۀ تاریخ مارکسیسم عمل کرد. اخیراً، با این حال، نسل جدیدی از پژوهشگران آغاز به کشف راه هایی با هدف، اصرار بر ضرورت شناخت بستر تحقیقات گرامشی در جریان زمان خود کرده اند. شاید حتی به طور قابل توجهی، دوران اخیر تحقیق گرامشی برای دنبال کردن توسعه پروژه زندان گرامشی با جزئیات دشوار آن و حفظ پویایی آن برای تلاش های معاصر برای تجدید نظر در سنت مارکسیستی تلاش کرده است.

این مطالعه محیا ساختن نوعی همکاری برای ارزیابی مجدد زبان شناسی تاریخی و تطبیقی میراث گرامشی، در چشم انداز تجدید حیات معاصر مارکسیسم را پیشنهاد می کند. هر دوی این عناصر باید از همان آغاز، به عنوان «محتوا» و «افق فکری» این مطالعه، مورد تاکید قرار بگیرند. از یک سو، من برای تعامل با پیشرفته ترین یافته های پژوهش های مربوط به گرامشی تلاش کرده ام. با این اعتقاد که تنها با درک مفهوم نوشته های زندان گرامشی در زمینه های تاریخی مربوط به خود است که می تواند ما را در در جایگاه درک اهمیت احتمالی آن برای زمان خودمان قرار دهد. در واقع من معتقدم، گاهی اوقات فاصلۀ اندیشۀ گرامشی از «جریان اصلی» حال حاضر است که تعامل با دیدگاه های انتقادی او را تبدیل به امری ضروری برای ما می سازد. از سوی دیگر، این مطالعه آگاهانه جایگاهی هوادارانه را در بحث های معاصر در رابطه با آیندۀ مارکسیسم و ارتباط گرامشی با آن اتخاذ کرده است. اندیشۀ گرامشی همواره با تعامل انتقادی با سنت مارکسیستی پیشین، تغذیه شده است، چرا که او اقدام به نوسازی یک فرم متناسب با وظایف سیاسی زمان خود کرده است. خوانشی پرحاصل از گرامشی، امروز، از نظر من، لزوماً باید با نگاهی شبیه «نگاه وارث» انجام شود. تحول و تجدید حیات مارکسیسم به عنوان یک «مفهوم جهانی»، با تلاش های طبقۀ فرودست برای یافتن «تمدنی جدید» گره خورده است.

حسام حسین‌زاده

جیلیان پاسکال، ترجمۀ حسام حسین‌زاده

 

تجزیه و تحلیل فمینیستی به وضوح دربارۀ قرار دادن زنان در جایی است که از آن طرد شده اند، دربارۀ نگه داشتن زنان در مرکز صحنه. اما برای انجام این کار پرسش هایی دربارۀ ساختارهایی که زنان را طرد کرده اند؛ دربارۀ راهی که رشته های دانشگاهی در پیش گرفته اند؛ دربارۀ زبان، مفاهیم، روش ها، رویکردها و سطوح مختلف موضوع پیشنهاد می شود. چنین تلاشی منجر به بازاندیشی ای عمیق می شود. آن چه ما در پایان این بررسیِ سیاستِ اجتماعی خواهیم داشت درکی جدید، نه تنها از شیوۀ تعامل دولت رفاه با زنان، بلکه از خود سیاست اجتماعی است.

فقدان تجزیه و تحلیل منحصراً فمینیستی در محدودۀ سنت های اصلی تا حدودی موضوع تاریخ سیاسی است. دورۀ اصلی استقرار و رشد بخش های حکومت اجتماعی دوران پس از جنگ بود. این آغاز دوره ای منحصراً بی ثمر برای فمینیسم بود، زمانی که جامعه شناسی شروع کرد به منعکس کردن منظره ای گرم و نرم از زندگی خانوادگی و سیاست اجتماعی با اعمال فشار دوباره زنان را به محدودیت های خود بازگرداند. سنت های حکومت اجتماعی ای که در اقلیم دهۀ 1940 میلادی متولد شده بود جنبش فمینیستی قوی ای برای ایفای نقش نداشت (اما مقداری نوشتۀ انتقادی وجود داشت که از دست رفته است)، و فمینیسم به عنوان جنبشی سیاسی تا اواخر دهۀ 1960 میلادی دوباره ظهور نکرد.

حسام حسین‌زاده