پیتر توماس، ترجمۀ حسام حسینزاده
دفترهای زندان آنتونیو گرامشی، در نظریه اجتماعی قرن بیستم به عنوان یک اثر کلاسیک شناخته می شود. این مجموعه تحت شرایطی بسیار دشوار در سلول زندان فاشیستی در اواخر دهۀ 1920 میلادی و اوایل دهۀ 1930 میلادی نوشته شده، آن ها فقط در قالب نسخۀ موضوعی پس از جنگ جهانی دوم منتشر شدند. پذیرشی عمومی در ایتالیا در دهه های 1950 و 1960 توسط حزب کمونیست ایتالیا ترویج داده شد و پس از دهۀ 1960 انتشار اندیشۀ گرامشی در سطوح بین المللی را به دنبال داشت. انتشار نسخۀ انتقادی دفترهای زندان در 1975 توسط والنتینو گراتانا[1]، نقطۀ عطفی در دانش مرتبط با گرامشی بود. این واقعه برای نخستین بار امکان تجزیه و تحلیل دقیق متنیِ پیشرفت پروژه «ضرورتا ناقص» گرامشی در زندان را فراهم آورد. کار گرامشی اکنون به منزلۀ نقطۀ قابل توجهی از منابع در حوزه های گوناگون از جمله تاریخ، جامعه شناسی، انسان شناسی، مطالعات ادبی، روابط بین الملل و نظریه سیاسی قلمداد می شود. این محبوبیت و نفوذ زمانی بیشتر قابل توجه می شود که بی توجهی نسبت به آن توسط نویسندگان دیگر سنت مارکسیستی در طول این مدت کاهش یافته است. همانطور که اریک هابسبام مطرح کرده است، گرامشی امروز تبدیل به یک «کلاسیک» نه تنها در مارکسیسم، بلکه گسترده تر از آن در علوم انسانی و اجتماعی شده است.[2]
با این وجود، همانطور که اسکار وایلد[3] یادآوری کرده است، شهرت و آوازه لزوما منجر به، به رسمیت شناخته شدن نمی شود. مسلماً، ارجاع به نام گرامشی و برخی از مفاهیم کلیدی او – بیش از همه، هژمونی – اغلب بیشتر از تجزیه و تحلیل متنی دقیق و ارزیابی تفکر او رخ می دهد. با وجود دستاوردهای غنی ارائه شده در نسخۀ انتقادی گراتانا، خوانش زبان شناختی تاریخی و تطبیقی دفترهای زندان به آرامی در اواخر دهۀ 1970 و اوایل دهۀ 1980 میلادی آغاز شد. ترکیبی از میراث ابزاری سیاسی، اوضاع سیاسی تغییریافته و سقوط سرمایه ایدئولوژیک مارکسیسم به عنوان الگوی پژوهش علمی، بر ضد تلاش برای بازسازی تصویری جدایی ناپذیر از اندیشۀ گرامشی در زمینۀ تاریخ مارکسیسم عمل کرد. اخیراً، با این حال، نسل جدیدی از پژوهشگران آغاز به کشف راه هایی با هدف، اصرار بر ضرورت شناخت بستر تحقیقات گرامشی در جریان زمان خود کرده اند. شاید حتی به طور قابل توجهی، دوران اخیر تحقیق گرامشی برای دنبال کردن توسعه پروژه زندان گرامشی با جزئیات دشوار آن و حفظ پویایی آن برای تلاش های معاصر برای تجدید نظر در سنت مارکسیستی تلاش کرده است.
این مطالعه محیا ساختن نوعی همکاری برای ارزیابی مجدد زبان شناسی تاریخی و تطبیقی میراث گرامشی، در چشم انداز تجدید حیات معاصر مارکسیسم را پیشنهاد می کند. هر دوی این عناصر باید از همان آغاز، به عنوان «محتوا» و «افق فکری» این مطالعه، مورد تاکید قرار بگیرند. از یک سو، من برای تعامل با پیشرفته ترین یافته های پژوهش های مربوط به گرامشی تلاش کرده ام. با این اعتقاد که تنها با درک مفهوم نوشته های زندان گرامشی در زمینه های تاریخی مربوط به خود است که می تواند ما را در در جایگاه درک اهمیت احتمالی آن برای زمان خودمان قرار دهد. در واقع من معتقدم، گاهی اوقات فاصلۀ اندیشۀ گرامشی از «جریان اصلی» حال حاضر است که تعامل با دیدگاه های انتقادی او را تبدیل به امری ضروری برای ما می سازد. از سوی دیگر، این مطالعه آگاهانه جایگاهی هوادارانه را در بحث های معاصر در رابطه با آیندۀ مارکسیسم و ارتباط گرامشی با آن اتخاذ کرده است. اندیشۀ گرامشی همواره با تعامل انتقادی با سنت مارکسیستی پیشین، تغذیه شده است، چرا که او اقدام به نوسازی یک فرم متناسب با وظایف سیاسی زمان خود کرده است. خوانشی پرحاصل از گرامشی، امروز، از نظر من، لزوماً باید با نگاهی شبیه «نگاه وارث» انجام شود. تحول و تجدید حیات مارکسیسم به عنوان یک «مفهوم جهانی»، با تلاش های طبقۀ فرودست برای یافتن «تمدنی جدید» گره خورده است.
نقطۀ عطف این بررسی را نقد نافذ لوییز آلتوسر[4] از گرامشی که در کتاب مطالعه سرمایه[5] آمده است، و کتاب پری اندرسون[6] تحت عنوان تناقضات آنتونیو گرامشی[7] در دهه های 1960 و 1970 میلادی تشکیل می دهد. با وجود این فاصلۀ زمانی، من استدلال می کنم که این مطالعات نمایانگر تصویری کلی از گرامشی در مارکسیست و فراتر از آن در فرهنگ روشنفکری است. به طور مشابه، اگر چه به نظر می رسد این نقدها با جنبه های مختلف اندیشۀ گرامشی سر و کار دارند – به ترتیب، وضعیت فلسفۀ مارکسیستی و نظریۀ دولت مارکسیستی - من قصد دارم اینکه این تفاسیر از بسیاری جهات مکملند را نشان دهم و موضوعات پراکنده ای که گرامشی در تحقیقات زندان خود تلاش کرده آن ها را متحد سازد، متحد سازم. اتحاد آن ها، از یک سو منجر به تجزیه و تحلیلی انتقادی از پیشفرض های تفاسیر آلتوسر و اندرسون می شود که ما را به قلب طرح پیشنهادی گرامشی از «فلسفه پراکسیس»، به عنوان نقدی به رابطۀ بین فلسفه آن زمان و اشکال دولت مدرن، رهنمون می سازد و از سوی دیگر، به عنوان پتانسیل نوسازی سنت فلسفی در رابطه با نهادها و کنش های جنبش طبقۀ کارگر مدرن تلقی خواهد شد.
لحظۀ گرامشیایی[8] که عنوان این کتاب است، تنها به سال فوق العاده[9] 1932، که گرامشی، پروژه تحقیقاتی بین رشته ای و چند وجهی خود را تعمیق و تبیین کرد، و «سه جزء» از «فلسفۀ پراکسیس» خود را در قالب سه مفهوم تاریخ گرایی[10] مطلق، حضور کامل[11] و انسان گرایی[12] مطلق ترسیم کرد، اشاره ندارد. از یک سو، به ادغام او در طول سال های تحقیقش در ماهیت دولت مدرن، و از سوی دیگر، به تعین اجتماعی و سیاسی فلسفه اشاره دارد. بنابراین «لحظۀ گرامشیایی» انتقال از مفهومی از دولت به عنوان «رویدادی فلسفی» به مفهومی بسط یافته از هژمونی به عنوان «واقعیتی فلسفی» را آشکار می سازد. من به دنبال رسیدن به راهی جدید برای درک وضعیت سیاسی فلسفه و وضعیت فلسفی مارکسیسم هستم. امروزه، همانطور که نسل جدیدی از فعالان و محققان، غنای سنت های مختلفی که مارکسیسم را در وسیع ترین مفهومش شکل می دهند، یافته اند، تجدید «لحظۀ گرامشیایی» به منزلۀ کار نظری ای ضروری و وظیفه ای سیاسی محسوب می شود.
فصل اول، «لحظۀ مطالعۀ سرمایه»، منطق مطالعه را فراهم می کند. این فصل به تشریح نظریات مشهور و نافذ آلتوسر در نقد گرامشی، در کتاب مطالعه سرمایه (1965) می پردازد. به تبعیت از آندره تُزل[13]، من استدلال می کنم که این «آخرین مناظرۀ بزرگ نظری مارکسیسم» را به نمایش می گذارد، چرا که پرسش از وضعیت فلسفۀ مارکسیسم را به عنوان نقطه ای برای توسعه بیشتر مارکسیسم به مثابه یک جهان بینی و برنامۀ پژوهشی علمی مطرح می کند. من پیش از تجزیه و تحلیل تصورات متفاوت از وضعیت فلسفۀ مارکسیستی در مراحل مختلف توسعۀ متون آلتوسر و گرامشی، در بخش های مختلف به بررسی آلتوسریانیسم[14] و گرامشیانیسم[15] می پردازم. من ترجیح می دهم این تصورات کلی را به عنوان لحظۀ مارکسیسم آلتوسری و لحظۀ مارکسیسم گرامشیایی مورد اشاره قرار دهم. به عقیدۀ من در حالی که به نظر می رسد پارادایم گرامشی از شکلی ضعیف از هژمونی نظری بهره برده است، قالب های آلتوسری در زمینۀ تعیین بستر پژوهش های فلسفی مارکسیستی مسلط تر هستند.
با وجود نفوذ گسترده و مداوم نقد آلتوسر، امروزه حداقل سه دلیل برای تجدیدنظر در آن وجود دارد. اول، عدم وجود نسخۀ انتقادی، آلتوسر را به بد جلوه دادن مفاهیم «اساسی» گرامشی سوق داده است، وضعیت فعلی زبان شناسی تاریخی و تطبیقی آثار گرامشی امکان تجزیه و تحلیل دقیق ظهور، توسعه و مفاهیم اصلی دفترهای زندان، که توسط آلتوسر به دلیل ناکافی بودن برای بسط فلسفۀ مارکسیستی کنار گذاشته شده بود را به ما می دهد. دوم، اگر چه آلتوسر در اوایل کارش به تدریج خود را از پیشفرض های نقد گرامشی دور ساخت و به بکارگیری میراث سیاسی گرامشی ادامه داد، اما او به بازنگری در ابعاد فلسفی پروژۀ گرامشی در پرتو دیدگاه های متاخر نپرداخت. فلسفۀ مواجهه[16] آلتوسر چشم انداز جدیدی را برای ارزیابی تصور گرامشی از رابطۀ دیالکتیکی بین فلسفه، سیاست و تاریخ به دست می دهد. سوم، با استقرار مجدد نظریۀ مارکسیستی در دوران معاصر، تجدید مباحثات مربوط به دولت، امپریالیسم، جهانی شدن و ماهیت بحران سرمایه داری که اکنون شاهد آن هستیم، فرصتی برای تجدیدنظر در وضعیت برنامه های تحقیقاتی فلسفی مارکسیستی را فراهم می کند. من معتقدم ریتم توسعۀ دفترهای زندان، شامل چشم انداز فلسفۀ مارکسیستی، اساسا متفاوت از بسیاری از فرمولاسیون های قبلی و معاصر است، که ممکن است به نسل جدیدی از مارکسیست ها اجازه دهد که بسط میراث مارکس در فرم فلسفی جدیدی را پیشنهاد دهند.
فصل دوم، «تناقضات آنتونیو گرامشی؟»، به بررسی انتقادی کتاب پری اندرسون تحت عنوان تناقضات آنتونیو گرامشی که در سال 1976 منتشر شد می پردازد. اگر چه نقد اندرسون موافقت های گسترده ای را به دست آورد، من استدلال می کنم هنگامی که با شواهد متنی نسخۀ انتقادی دفترهای زندان مقایسه می شود، متوجه می شویم که آن کتاب ارزیابی ای مشکل ساز از اندیشۀ گرامشی ارائه می دهد. اندرسون معتقد است تحقیقات زندان گرامشی توسط یک سری از ابهامات که منجر به تحولی مترقی و تغییر شکل فرضیاتش شده، به ویژه آن هایی که مرتبط با دولت و مفهوم اصلی هژمونی بود، توصیف شده است. در حالی که خطوط اصلی روایت اندرسون ارائه می شوند، من نشان می دهم که شواهد متنی کافی برای شک به پیشفرض ها و نتیجه گیری های اصلی آن موجود است. بنابراین نیاز به خوانشی نو از توسعه و اهمیت برخی از مشهورترین قواعد گرامشی است.
فصل سوم، ««معماری ای پیچیده در رازی درون یک معما»؟ در فرم ادبی دفترهای زندان»، به بررسی فرمی و ادبی-انتقادی پیشفرض های نقد اندرسون، به عنوان نماینده ای از تصویر کلی دریافت شده از دفترهای زندان، پرداخته می شود. من معتقدم این تفسیر وابسته به چهار ادعا است که توسط شواهد موجود در نسخۀ انتقادی تایید نمی شود: اول، ادعا می کند که گرامشی برای تدوین و فرموله کردن مفاهیم کیفی جدید خود که از معنای متمایزشان منحرف شده اند، از زبانی استفاده می کند که از دیگری وام گرفته است؛ دوم، فرض می کند که گرامشی «برای گریز از زندانبان خود» از زبان رمزی استفاده کرده که وضوح نظری پژوهش او را کاهش می دهد؛ سوم، منظوری پنهان و درست برای متن اصلی اندیشۀ گرامشی فرض می کند؛ و چهارم، او معتقد است فرمول بندی ناقص گرامشی نیاز به بازسازی دارد. من موافقت نامۀ مقدماتی جایگزینی را پیشنهاد می کنم که تمایز قابل توجهی در دفترهای زندان رسمی و غیررسمی را تصدیق می کند، بنابراین پایگاه خوانش من بر اساس زبان شناسی تاریخی و تطبیقی پایۀ امن تری است.
فصل چهارم، پنجم و ششم، خوانشی جایگزین از بستر نظری و تاریخی اندیشۀ گرامشی را طرح می کند. این فصل ها تصاویر دریافتی غالب از گرامشی را بر می شمارند و تجزیه و تحلیلی زبان شناسانه و تاریخی-تطبیقی از اعتبار آن ها به دست می دهند.
فصل چهارم، «انقلاب انفعالی کنترا[17]»، توسعه نظریه انتقادی گرامشی از مدرنیته را ترسیم می کند. برخلاف ادعای اندرسون از نزول آهستۀ گرامشی به سمت کائوتسکیانیسم[18] و اندیشۀ اصلاح دولت، من معتقدم که توسعه مفهوم «دولت کامل» و «انقلاب منفعل» در دفترهای زندان، همراه با اصرار گرامشی بر محوریت «پراکسیس» در تزهای فوئرباخ مارکس، درکی عمیق از پیچیدگی استراتژی انقلابی در ساختارهای اجتماعی سرمایه داری غربی را نشان می دهد. این فصل بر محور بودن سیاست در تجزیه و تحلیل های گرامشی از «طول قرن نوزدهم» تاکید می کند.
فصل پنجم و ششم به تجزیه و تحلیل اصطلاحات محوری نظریه سیاسی در دفترهای زندان، با تمرکز ویژه بر مفاهیم محوری سیاسی گرامشی هم چون هژمونی، رضایت[19]، اجبار[20]، جامعۀ مدنی[21]، دولت[22]، شرق و غرب و مفهوم متمایز قدرت سیاسی[23]، می پردازد. فصل پنجم، «هژمونی مدنی و سیاسی»، در برابر این دیدگاه بحث می کند که گرامشی «محل» هژمونی را در بستر رضایت طرفین از جامعۀ مدنی می دید، همانطور که دولت را به عنوان منبع مخالف اجبار می دید. به جای یک رابطۀ متضاد و انحصاری بین این شرایط دوگانه، من معتقدم گرامشی یک مفهوم دیالکتیک جدید از وضعیت از پیش تعیین شدۀ رضایت، اجبار، جامعۀ مدنی و دولت را توسعه بخشیده است. این به عنوان میراثی انتقادی از نظریه هگل در رابطه با دولت مدرن و به دنبال آن عناصر تعیین کنندۀ نقد مارکس، که در آن «جامعه سیاسی» و «جامعه مدنی» از ویژگی های «دولت کامل» به نظر می رسند، ارائه شده است. من استدلال می کنم نظریه هژمونی گرامشی به نظریه ای مارکسیستی از «نظام سیاسی» یا از تحول نیروهای اجتماعی به اشکال قدرت سیاسی لازم برای پروژه های طبقاتی مختلف، اعتلا می بخشد.
فصل ششم، «تحقق هژمونی»، موضوع را با دعوی مربوط به مختصات ژئوپولیتیک اندیشۀ گرامشی و اشکال مختلف هژمونی که در دفترهای زندان مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته اند آغاز می کند. در اینجا، من به دنبال مورد پرسش قرار دادن خوانش های انتقادی ای هستم که با بازسازی تاریخ این استعاره، به ویژه در مباحثات مربوط به روسیه، اختلاف بین «شرق» و «غرب» را به عنوان محور نظریه سیاسی گرامشی مورد تاکید قرار می دهند. من استدلال می کنم که مفهوم جبهۀ متحد نسبت به آنچه اغلب فرض شده، دارای محوریت بیشتری در اندیشۀ گرامشی است. سپس به تجزیه و تحلیل مطالباتی که نتایج مفهوم هژمونی گرامشی در یک نظریۀ عمومی از قدرت اجتماعی است، که برای انواع مختلف پروژه های طبقاتی قابل اجراست، می پردازم. تاکید بر توسعۀ مفهومی از «دستگاه هژمونیک» در دفترهای زندان مرا به استدلال برای اینکه گرامشی نظریۀ قدرت سیاسی ای را تنظیم کرد که در قدرت طبقاتی نفوذ ماندگاری دارد، وا داشت. در حالی که بسیاری از منتقدان مفهوم هژمونی گرامشی را به مباحثات پیش از انقلاب سوسیال دموکراسی روسیه ربط داده اند، من استدلال می کنم که بررسی دقیق استدلالات گرامشی نشان می دهد که نقطۀ بنیادی او، به جای تاکید لنین بر هژمونی به عنوان مکمل دیکتاتوری پرولتاریا در دوران پس از انقلاب، به عنوان روند انقلاب فرهنگی پنداشته شده است. من این تز را با بررسی فرمولاسیون های جایگزین نپ و سیاست های جبهۀ متحد در دفترهای زندان اثبات می کنم.
فصل های هفتم، هشتم و نهم، یک بازسازی دقیق از بسط «فلسفۀ پراکسیس» در قالب سه بخش تاریخ گرایی، حضور کامل و انسان گرایی را نشان می دهد. این فصول به ترسیم توسعۀ مفاهیم محوری تحقیقات فلسفی گرامشی و نشان دادن ادغام دیالکتیکی آن ها با نظریۀ «دولت کامل» گرامشی و ماهیت هژمونی پرولتری، مربوط می شوند.
فصل هفتم، «آیا فلسفۀ پراکسیس مطلقا تاریخی است؟»، ظهور مفهوم تاریخ گرایی در واژگان مفهومی گرامشی را ترسیم می کند. بر خلاف ادعای آلتوسر مبنی بر اینکه گرامشی این اصطلاح را از کروچه[24] و هگل[25] وام گرفته است، هدف من اثبات این است که دفترهای زندان در واقع موضوع «تاریخ گرایی» کروچه و «اصلاح» هگلیانیسم برای نقد مداوم و رادیکال است. در همان حال، من بر فاصلۀ بین درک گرامشی از ماهیت فلسفۀ مارکسیستی و نسخۀ ارائه شده در همان دوران توسط بوخارین[26]، که بعد ها در قالب دایامات[27] توسعه یافت، تاکید می کنم. در این فصل بر تصور گرامشی از رابطۀ بین تکنولوژی و فلسفه، که نقد ماندگار کروچه و تصور اولیه آلتوسر از فلسفۀ مارکسیتی را فراهم می آورد، به شکل ویژه ای تمرکز شده است. بازتعریف مترقی دفترهای زندان از رابطۀ بین ایدئولوژی و فلسفه، حداقل چهار عنصر تعیین کننده از نقدی که در مطالعه سرمایه مطرح شده است را رد می کند. از دوران غیرمعاصر تا به حال، یک جداسازی ضروری، در روابط تفسیر بین فلسفه، تاریخ و سیاست و فلسفۀ پراکسیس به عنوان «تصفیه کننده[28]» زندگی عملی، غیرممکن است. من پیش تر استدلال می کنم که تاکید گرامشی بر صفت در عبارت «ماتریالیسم تاریخی» او را به نقدی رادیکال از سنت های عینی مارکسیسم و فرمول بندی مجدد از مرکزیت مفهوم پراکسیس وا داشت.
فصل هشتم، «سکولاریزاسیون مطلق و دنیوی بودن اندیشه»، به بررسی خوانش گرامشی و توسعۀ نظریۀ مارکس از اندیشۀ دنیاپرستی[29] می پردازد. در حالی که آلتوسر اظهار داشته که گرامشی به علم بی علاقه بوده، من نشان می دهم که دفترهای زندان تعامل گسترده ای با توسعۀ علم مدرن داشته و برای سهم آن در فلسفۀ پراکسیس ارزش قائل شده است. پس از آن به بررسی یکپارچگی تحقیقات گرامشی در زمینۀ زبان شناسی تاریخی و تاریخ اندیشۀ اقتصادی که به تعریف او از مفهومی جدید از «حضور کامل» به عنوان نظریه منجر شد، می پردازیم. ارتباط این مفهوم از حضور کامل با سنت فلسفی غرب مورد بررسی قرار گرفته است، به خصوص در رابطه با تفاسیر اخیر که در مخالفت با مفاهیم برتری است. من استدلال می کنم که برابری حضور کامل و پیشفرض های نظریه، به شکلی استادانه به ایجاد مفهومی جدید از «انسجام» به عنوان گرایشی تاریخی منجر می شود که می تواند ظرفیت عمل طبقات توده ای جامعه را افزایش دهد. قرارگیری در برابر پس زمینۀ بازتعریف گرامشی از رابطۀ بین عقل سلیم[30] و فلسفه، موجب ترقی مفهوم انتقادی از تولید هویت نظریه و تمرین در روند تاریخی می شود.
فصل نهم، «انسان گرایی مطلق تاریخی»، هدفش اثبات لحظۀ نتیجه گیری ذاتیت دیالکتیکی تحقیقات فلسفی گرامشی و ادغام آن ها با نظریه دولت کامل او و پتانسیل غلبۀ آن در روابط هژمونیک جنبش گستردۀ طبقۀ کارگر است. اگرچه آلتوسر ادعا کرده که گرامشی متعلق به سنت «انسان گرایی انقلابی» است، من استدلال می کنم که نقد عینیت گرایی دفترهای زندان شامل رد فلسفۀ سوژه محور نیز می شود. در عوض، من نشان می دهم که تاکید گرامشی بر مجموعۀ تاریخی مشخص می سازد که روابط اجتماعی به یک سنت اجتماعی جایگزین بر پایۀ مفهوم «فرد» مرتبط هستند. سپس به تجزیه و تحلیل تفسیر گرامشی از سنت انسان گرایانه، به خصوص به تحلیل او از وضعیت انواع روشنفکران، می پردازم. دسته بندی روشنفکران «طبیعی[31]» و «سنتی» به شکل «فیلسوف دموکراتیک[32]» مربوط است. این شکل ما را به تجدیدنظر در اهمیت معاصر طرح گرامشی تحت عنوان «شاهزادۀ مدرن» و دستگاه هژمونی پرولتری به عنوان سازمان روابط اجتماعی دموکراتیک گسترده، قادر می سازد. علاوه بر این، من در نتیجه گیری نشان می دهم که سازمان روابط هژمونیک دانش بشری شکل جدیدی از پتانسیل که منجر به بسط و گسترش سنت فلسفی غرب می شود را فراهم می کند. بنابراین فلسفۀ پراکسیس به عنوان تجدید بنیاد مارکسیسم که به طور همزمان پتانسیل نوسازی «از سر تا به پای تمام راه درک فلسفه توسط خودش» را داراست، ظاهر می شود.
فصل نتیجه گیری، «مارکسیسم و فلسفه: امروز»، به ملاحظۀ اهمیت برنامۀ تحقیقاتی فلسفی به عنوان یک عنصر اساسی در تجدید حیات معاصر مارکسیسم، می پردازد. بازتعریف گرامشی از فلسفه به عنوان «تصوری از جهان» در اینجا به عنوان پیش شرط لازم برای درک کامل اهمیت «لحظۀ تاریخی» که توسط مارکس آغاز شده ارزشمند محسوب می شود. آنچه اینجا مورد بحث است صرفا فلسفۀ مارکسیسم نیست، بلکه راه های توسعۀ سنت مارکسیستی در داخل جنبش طبقۀ کارگر که خود اجازۀ تحول صورت فسلفه را نیز می دهد، هست. همانطور که گرامشی استدلال کرده توسعۀ اشکال مستقل عمل سیاسی، اتفاقی ضروری برای تشکیل یک طبقۀ اجتماعی است، پس تحول فلسفه و بسط تصوری مستقل از اشکال جهان به عنوان لحظهای گریزناپذیر برای افزایش انسجام و ظرفیت عمل طبقه است. با طرح تاریخ گرایی مطلق، حضور کامل و انسان گرایی مطلق، دفترهای زندان منابع و دیدگاه های ارزشمندی برای بسط برنامۀ پژوهشی مستقلی در فلسفۀ مارکسیستی، به عنوان یک مداخله در میدان جنگ[33] فلسفۀ معاصر، ارائه می دهد. در نهایت، با این حال، امروزه بازسازی لحظۀ گرامشیایی خود باید به عنوان یک مداخلۀ انتقادی در روند تجدید حیات مارکسیسم تمرین شود، به عنوان لحظۀ خودانعکاسی و پویایی در شکل گیری «تصوری از جهان» که قادر به احیای تمدنی جدید و «کامل» است.
پاورقیها:
[1] Valentino Gerratana
[2] Cf. Hobsbawm 1995.
[3] Oscar Wilde
[4] Louis Althusser
[5] Reading ‘Capital’
[6] Perry Anderson
[7] The Antinomies of Antonio Gramsci
[8] The ‘Gramscian moment’
[9] annus mirabilis
[10] historicism
[11] immanence
[12] humanism
[13] André Tosel
[14] Althusserianism
[15] Gramscianism
[16] philosophy of the encounter
[17] Contra
[18] Kautskyanism
[19] consent
[20] coercion
[21] civil society
[22] state
[23] differentiated concept of political power
[24] Croce
[25] Hegel
[26] Bukharin
[27] Diamat
[28] catharsis
[29] Diesseitigkeit
[30] senso comune
[31] organic
[32] democratic philosopher
[33] Kampfplatz
منبع:
Thomas, P. (1997), The Gramscian Moment: Philosophy, Hegemony, and Marxism, Leiden: Brill, pp. XVII-XXV
پینوشت: این متن 8 دی 1393 در جامعهشناسی امروز منتشر شده است.