بَلْ‌وا

وبلاگ شخصی حسام حسین‌زاده

بَلْ‌وا

وبلاگ شخصی حسام حسین‌زاده

... شاید «وبلاگ‌نویسی» شکل بهتری برای اندیشیدن و گفت‌وگو باشد!

(نقدی بر نقد علی‌مراد عناصری بر سیدمهدی اعتمادی‌فرد)

حسام حسین‌زاده

 

یک.

دوشنبه، 15 آذر 1395، در سالن مطهری دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران نشستی با عنوان «تأملی انتقادی در رابطۀ انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی» با حضور جبار رحمانی و سیدمهدی اعتمادی‌فرد برگزار شد. نشستی که سودای برگزاری آن از همان دو سه سال پیش که بحث‌ها بر سر تفاوت‌های این دو رشته بالا گرفته بود، در سر دانشجویان هر دو رشته بود و نفس برگزاری‌اش اتفاق مثبتی است. پیش از آغاز بحث باید بگویم که از محضر هر دو بزرگواری که صحبت کرده‌اند به‌عنوان دانشجو بهره برده‌ام و می‌برم؛ چراکه در کنکور کارشناسی انتخاب اولم جامعه‌شناسی و انتخاب دومم انسان‌شناسی بود و تا مدت‌ها درگیر این مسئله بودم که آیا انتخاب درستی کرده‌ام یا نه و به همین واسطه در بسیاری از کلاس‌های انسان‌شناسی هم شرکت می‌کردم. به گمانم مهم‌ترین مسئله‌ای که باید نسبت به آن آگاه باشیم این است که دانشجویان و اساتید علوم اجتماعی و مخصوصاً انسان‌شناسی، باید تلاش کنند تا باب این گفتگو بسته نشود؛ چراکه بسته‌شدن این باب به معنای غلتیدن دوبارۀ انسان‌شناسی به همان «ناکجاآباد»ی -در معنای دقیق کلمه- است که تاکنون در آن گرفتار بوده. می‌توان از مباحثی که در روز نشست طرح شد شاخه‌های بسیاری را برای گفتگو گشود، اما آنچه در ادامه سراغ آن خواهم رفت متنی از علی‌مراد عناصری است که در نقد بخشی کوتاه -در حد یک جمله- از صحبت‌های اعتمادی‌فرد نوشته شد، روی کانال انجمن علمی انسان‌شناسی به اشتراک گذاشته شد و اکنون در این شماره از نشریۀ ندا هم منتشر شده است. البته در این یادداشت تلاش می‌کنم با ارجاعاتی دقیق، ذهن خواننده را به آنچه پسِ ذهنم است، نزدیک کنم.

حسام حسین‌زاده

حسام حسین‌زاده

 

به گمانم مسئلۀ زبان انگلیسی در دانشکدۀ علوم اجتماعی، مسئله‌ای سهل و ممتنع است. سهل‌بودنش را آنجا می‌توان دید که این درس اهمیت خاصی برای گروه‌های آموزشی ندارد و اساتیدی که آن را تدریس می‌کنند، مهارت لازم و کافی در این زمینه را ندارند. اما آنجا ممتنع‌بودنش به رخ کشیده می‌شود که می‌خواهیم با متون دست اول جامعه‌شناسی مواجهه داشته باشیم، متونی که اکثرشان به زبان فارسی ترجمه نشده‌اند. البته اگر چندان هم دغدغۀ مواجهه با متون اصلی را نداشته باشیم، کنکور ارشد به یادمان خواهد آورد که زبان انگلیسی می‌تواند به‌راحتی پای کسانی که همۀ دانششان در علوم اجتماعی محدود می‌شود به چند کتاب تست و خلاصه و... را به دانشکدۀ علوم اجتماعی باز کند. اما در چنین شرایطی که کلاس‌های دانشکدۀ علوم اجتماعی بیش از مقدماتی اندک، نمی‌تواند آوردۀ خاص دیگری برایتان داشته باشد، راه‌حل چیست؟

به نظر در دو سطح می‌توان به دنبال راه‌حل بود؛ سطح نخست، تلاش برای اصلاحاتی در ساختار آموزشی دانشکده است که تلاشی بلندمدت و البته لازم است. سطح دوم اما فاصله‌گرفتن از محیط اختۀ کلاس‌ها و تلاش برای نوعی خودآموزی است. هرچند که می‌توان از کم‌وکیف این خودآموزی دربارۀ هر درسی سخن گفت اما در این یادداشت کوتاه می‌خواهم پیشنهاداتی برای خودآموزی در زمینۀ زبان انگلیسی ارائه دهم. به نظر می‌رسد تسلط به زبان انگلیسی در دو زمینۀ مجزا می‌تواند برای دانشجویان علوم اجتماعی الزامی باشد. نخست و مهم‌تر، خوانش متون است. دوم، که به گمانم اهمیت و الزام کمتری دارد، ترجمۀ متون است. هرچند بر اساس تجربۀ شخصی‌ام اکثر دانشجویان علاقۀ بیشتری به زمینۀ دوم نسبت به زمینۀ اول دارند، اما به نظرم می‌رسد الزام تسلط به مطالعۀ متون بیشتر است.

حسام حسین‌زاده

حسام حسین‌زاده

 

مقدمه

این روزها سه سالی از آغاز مناقشات بر سر درس «مبانی جامعه‌شناسی» در گروه جامعه‌شناسی دانشگاه تهران می‌گذرد. نخستین اعتراض گروهی به وضعیت این درس در آغاز سال تحصیلی 93-92 رخ داد. نارضایتی اکثر دانشجویان از مبانی جامعه‌شناسی 1 که توسط دکتر سهیلا صادقی ارائه می‌شد در مقایسه با همین درس که در آن سال به‌طور موازی توسط دکتر اعتمادی‌فرد ارائه می‌شد، همراه شده بود با ارائۀ مبانی جامعه‌شناسی 2 توسط دکتر حاجی‌حیدری. همین امر اعتراض گروهی دانشجویان ورودی 92 پژوهشگری را برانگیخت که در نهایت منجر به ارائۀ موازی مبانی جامعه‌شناسی 2 توسط دکتر اعتمادی‌فرد و دکتر حاجی‌حیدری شد.

این مقدمه‌ای کوتاه بود از لحظۀ مسئله‌شدن درس مبانی جامعه‌شناسی در این دانشکده. ورود بخشی از دانشجویان ورودی 92 پژوهشگری به انجمن علمی نیز همراه با طرح دوبارۀ همین مسئله بود. اولین و دومین شماره از نشریۀ هفتگی سره در آغاز سال تحصیلی 94-93 همراه بود با ترجمه و انتشار طرح درس مبانی جامعه‌شناسی دانشگاه‌های پرینستون و برکلی امریکا و در شمارۀ چهارم نیز طرح درس مبانی جامعه‌شناسی دانشگاه ال‌اس‌ای انگلستان ترجمه و منتشر شد.

 

جامعه‌شناسی آنگلوساکسون

به‌نظر می‌رسد می‌توان ریشه‌های این مناقشه را در مناقشه‌ای عظیم‌تر میان دو گرایش در جامعه‌شناسی معاصر یافت که با تسامح در ادامه آن‌ها را «جامعه‌شناسی آنگلوساکسون» و «جامعه‌شناسی کلاسیک» می‌خوانم. جامعه‌شناسی آنگلوساکسون که امروزه در اکثر کشورهای دنیا، از جمله انگلستان و امریکا غالب است، حداقل هنگام سخن‌گفتن از مبانی جامعه‌شناسی چندان دغدغۀ کلاسیک‌های این علم و به‌طور کلی مباحث ریشه‌ای روش‌شناختی و فلسفۀ علوم اجتماعی را ندارد. از همین رو است که وقتی به اساتیدی که طرح درس مبانی‌شان بر این اساس است اعتراضی صورت می‌گیرد، به‌درستی، به‌روزترین کتب مبانی جامعه‌شناسی دنیا را در مقابلتان قرار می‌دهند و نشان می‌دهند که طرح درسشان بر اساس این کتب تدوین شده است. برای مثال، می‌توانیم به دو نمونۀ سرشناس این دست کتب مبانی در دنیا اشاره کنیم و سرکی در فهرست آن‌ها نیز بکشیم.

حسام حسین‌زاده

حسام حسین‌زاده

 

سال تحصیلی گذشته خوب یا بد یکی از فعال‌ترین و پرحاشیه‌ترین سال‌های فعالیت دانشجویی این دانشکده در طول این چند سال بود، سالی که با برگزاری مجدد انتخابات شورای صنفی – به دلیل استعفای اکثر اعضای شورای مرکزی دورۀ دوم شورای صنفی پس از چند ماه از انتخابات پیشین در اردیبهشت‌ماه – در آبان‌ماه آغاز شد و روزهای پر فراز و نشیبی را برای دانشکدۀ علوم اجتماعی به ارمغان آورد. آنچه در طول یک سال گذشته بر ما گذشت، علی‌رغم همۀ اختلاف‌نظرها و تفاوت‌ها در نگاه و عقایدمان، نمودی از تلاشی جمعی برای بازپس‌گیری دانشکده و دانشگاهی بود که به گمان ما داشت ربوده می‌شد، و البته دارد ربوده می‌شود. در آغاز سال تحصیلی جدید، بی‌راه نخواهد بود اگر گریزی هرچند کوتاه بر تجارب ارزنده‌مان در سال گذشته بزنیم. البته این یادداشت کوتاه مجال خوبی برای بررسی تفصیلی اتفاقاتی که در سال گذشته رخ داد نیست و تنها می‌توانیم به مهم‌ترین اتفاقات – آن هم صرفاً از نگاه نگارندۀ متن – بپردازیم.

 

شانزده آذر را پس گرفتیم!

شانزده آذر سال 1394 به گمانم یکی از مهم‌ترین رویدادهایی است که جنبش دانشجویی دانشگاه تهران در طول سال‌های پس از 88 به خود دیده است. دانشگاه تهران بعد از چندین سال سکوت علیه خصوصی‌سازی دانشگاه به فریاد درآمد. قریب به هزار دانشجوی دانشگاه تهران مستقل از برنامه‌های نمایشی تشکل‌های رسمی با حضور در صحن دانشگاه و راهپیمایی به بیان اعتراضات وسیع خود در باب کالایی‌شدن و خصوصی‌سازی دانشگاه پرداختند. در بخشی از گزارش این تجمع صنفی آمده است: «تعداد زیادی از مأموران حراست و نیروهای لباس شخصی راه ورود به میدان اصلی که محل قرائت بیانیه اعلام شده بود را بستند. در مقابل جمعیت با سر دادن شعار «دانشگاه پادگان نیست» و ایجاد زنجیره به سمت نیروهای امنیتی حرکت کردند و به آن‌ها هشدار دادند که راه را باز کنند.

 تهدیدهای حراست و تلاش برای گفتگو با دانشجویان کوچک‌ترین تأثیری در ارادۀ معترضین نداشت. نهایتاً بعد از چند اخطار از طرف دانشجویان نیروهای امنیتی از سر راه کنار رفتند و همۀ دانشجویان در میدان اصلی دانشگاه حلقه زده و سرود یار دبستانی را خواندند. در نهایت بیانیۀ اعتراضی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران قرائت شد که با تشویق‌ها و شعارهای پیاپی جمعیت همراه بود. بعد از قرائت بیانیه دانشجویان با اعلام اینکه به هیچ وجه نمی‌خواهند پیاده‌نظام اصلاح‌طلبان و اصولگرایان باشند و تنها حقوق بنیادین خود را می‌خواهند، پایان تجمع را اعلام کردند.»

حسام حسین‌زاده

حسام حسین‌زاده

 

پیشگفتار اول؛ «هدایت تحصیلی» چیست؟

نخستین بار اوایل سال ۱۳۹۲ بود که بحث طرحی با عنوان «هدایت تحصیلی» به‌طور جدی در رسانه‌ها طرح شد و اعلام شد که بنا است با آغاز سال تحصیلی ۹۵-۹۴ این طرح به‌طور سراسری در کشور اجرا شود. البته چیزی تحت عنوان هدایت تحصیلی سال‌هاست که در آموزش و پرورش وجود دارد اما هرگز نقش مهم و قابل توجهی در تعیین رشته‌ی دانش‌آموزان نداشته است. منظور از «هدایت تحصیلی» در این نوشتار اصلاحات جدیدی است که بر اساس طرح تحول آموزش و پرورش صورت گرفته و بدان ماهیتی کاملاً متفاوت بخشیده است. علی زرافشان، معاون آموزش متوسطه وزارت آموزش و پرورش، ابتدای سال ۹۴ گفت: «بر اساس مصوبه شورای عالی آموزش ‌و پرورش هدایت تحصیلی بر اساس چهار عامل علاقه، استعداد، نیازهای کشور و امکانات انجام می‌شود. بر اساس این چهار عامل، هر ساله توافق‌نامه‌ای را با ادارات کل آموزش و پرورش تنظیم و ظرفیتی را برای رشته‌های مختلف معین می‌کنیم تا در مناطق مختلف اعمال شود. یک تقسیم‌بندی به جمعیت دانش‌آموزان در دو شاخه نظری و فنی و حرفه‌ای باز می‌گردد. اکنون ۴۱ درصد دانش‌آموزان در شاخه فنی تحصیل می‌کنند که باید مراقبت کنیم این درصد حفظ و به‌تدریج ارتقا پیدا کند. این نسبت باید برای شاخه فنی و کارودانش بر اساس قانون برنامه پنجم توسعه و مصوبه شورای عالی به ۴۸.۲۶ درصد برسد.»[۱]

در نهایت با یک سال تأخیر، ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۵ مصوبه‌ی جدید «هدایت تحصیلی» از شورای عالی آموزش و پرورش به وزیر ابلاغ شد و بنا شد برای سال تحصیلی ۹۶-۹۵ اجرایی شود. اما روزهای آخر تیرماه ۱۳۹۵ بود که حواشی «هدایت تحصیلی» آغاز  و در کمتر از یک هفته به یکی از داغ‌ترین مباحث در فضای مجازی و واقعی بدل شد.

اما به‌راستی «هدایت تحصیلی» چیست و چه اهدافی را دنبال می‌کند؟ یا به عبارتی جسورانه‌تر هدایت تحصیلی در خدمت چه کسانی عمل می‌کند و به چه کسانی خیانت می‌کند؟ این اصلی‌ترین مسئله‌ای است که در یادداشت پیش‌رو به آن می‌پردازیم.

حسام حسین‌زاده

حسام حسین‌زاده

 

اتفاقات چهارشنبۀ اخیر بهانۀ خوبی است تا از حال زار دانشکدۀ علوم اجتماعی صحبت کنیم. آنچه در چهارشنبۀ گذشته در تالار ابن خلدون گذشت نمودی تام و تمام است از وضعیت این روزهای این دانشکده، فرم‌هایی که به تمامه از معنا تهی شده‌اند و این تهی‌شدگی این روزها بدتر از هر زمان دیگری در این دانشکده بوی تعفن به راه انداخته است. اعتراض و فریاد و... ای که آغازش در 11 آذر 1393 البته آغازی مبارک بود برای دانشکده‌ای که مدت‌ها هیچ اعتراضی به خود ندیده بود، امروز بدل به چیزی ضدخودش شده است، امروز اعتراض صرفاً کنشی‌ست برای تخلیۀ خودمان از همۀ عقده‌های سرکوب‌شده‌ای که هر روز در جامعۀ منحوس خود با آن روبروایم.

 

پردۀ اول: تریبون‌خواهی

به گمانم نخستین باری که این شیوه در دانشکدۀ علوم اجتماعی اجرار شد در جشن هشتاد سالگی علوم اجتماعی در همین سالن ابن خلدون بود که با بی‌تدبیری برگزارکنندگانش جواب داد و عده‌ای توانستند با شعار و برهم‌زدن نظم جلسه، آن هم در زمان سخنرانی یک دانشجوی دیگر، تریبون را به دست گیرند و حرف بزنند. البته که آن جشن کذا باید به رادیکال‌ترین شکل ممکن نقد می‌شد، اما لزوم نقد آن جشن هیچ -مطلقاً هیچ- ارتباطی با آن دادوبیداد و «تریبون‌خواهی» نداشت. از همانجا بود که عده‌ای تصور کردند می‌توانند دقایقی پیش از آغاز هر مراسمی تصمیم بگیرند تریبونی را از آن خود کنند و بعد هم اگر برگزارکنندگان مراسم بخواهند در مقابل تصمیم آن‌ها بایستند، الاولابد آن‌ها باید فریاد سر بدهند که بیایید و نگذارید دانشجویان را خفه کنند! اما پرسش اینجاست که آیا به‌راستی اگر به این افراد در برنامۀ چهارشنبۀ گذشته تریبونی داده نمی‌شد، مصداق خفه‌کردن دانشجویان بود؟ دانشجویان که هر لحظه اراده کنند می‌توانند بنویسند و نشریه‌ای منتشر کنند و حتی در مکان برگزاری مراسم مورد نقدشان نیز نشریه‌شان را پخش کنند، تصمیم می‌گیرند با زور بازوانشان تریبون بگیرند و حضاری که مشخصاً برای شنیدن حرف‌های آنان به آنجا نیامده‌امد -چراکه اسمی از آنان در پوستر و تبلیغات برنامه نیامده است- را مجبور به شنیدن سخنانشان کنند، این چه می‌تواند باشد مگر چهره‌ای بزک‌شده از فاشیسم؟!

حسام حسین‌زاده

جو پینسکر، ترجمۀ حسام حسین‌زاده

 

بروکلی مغذی است و خودش هم این را می‌داند. 

ازآنجاکه انسان و حیواناتِ گیاه‌خوار، تمایل زیادی به مصرف بروکلی دارند، این گیاه برای دفاع از خود گویترین تولید می‌کند. گویترین ترکیبی است که برای گروهی از انسان‌ها بسیار تلخ است. تولید این ماده، دفاعی (ناچیز) در برابر خورده‌شدن است. سبزیجات دیگری که از گیاهان مشابهی به دست می‌آیند، مثلِ کلم پیچ، کلم بروکسل و برگ کولارد، همگی از راهبردِ دفاعیِ مشابهی استفاده می‌کنند. همان‌طور که پادکست بدمزۀ ترسناک۱ اخیراً اشاره کرد، زرهِ مزه‌ایِ بروکلی در حقیقت می‌تواند کاملاً مؤثر باشد. بسیاری از کودکان وقتی بار اول آن را مزه کردند، از آن متنفر شدند. 

اما کودکان می‌توانند یاد بگیرند که درنهایت خوردن بروکلی را دوست داشته باشند: مطالعه‌ای در سال ۱۹۹۰ نشان داد که کودکان باید بین هشت تا پانزده مرتبه غذاهای ناشناخته را بچشند تا آن‌ها را بپذیرند. البته این کار ساده نیست. وقتی کودک از بروکلی یا هویج یا غلات سبوس‌دار یا ماهی اجتناب می‌کند، در بیشتر موارد، غذاهایی که کودک در این هشت تا پانزده مرتبه، نخورده است، اول روی زمین و بعد هم توی سطل آشغال ریخته خواهد شد و مهم‌تر اینکه، والدین باید غذای پشتیبان مطمئنی داشته باشند که در دسترس باشد. 

چه کسی می‌تواند از پس هزینۀ چنین اتلافی بر بیاید؟ والدینی که بودجۀ محدودی برای غذا دارند، نمی‌توانند. مطالعه‌ای که اخیراً منتشرشده، به بررسی عاداتِ خوردن و خریدِ والدین کم‌درآمد و پردرآمد پرداخته و نتایج آن حاکی از آن‌ است که پیش‌پرداختِ زیاد برای هزینۀ معرفی غذا به کودکان باعث می‌شود تا والدینِ بسیاری دست از این تلاش بردارند. این تصمیم برای کاهش هزینه‌ها، شاید برخی از تفاوت‌ها میان نحوۀ غذاخوردنِ آمریکایی‌های ثروتمند و فقیر را تبیین ‌کند. 

حسام حسین‌زاده

حسام حسین‌زاده

 

«شورای صنفی مرکزی دانشگاه تهران»؛ نامی که در طول شش سال گذشته حسرتی بزرگ برای فعالان صنفی دانشگاه تهران بوده است. در سال 88 حدود 15 شورای صنفی فعال در دانشکده‌های دانشگاه تهران داشتیم که پس از وقایع این سال بیش از ده شورای صنفی در دانشگاه تهران تعطیل شدند و دفتر شورای صنفی مرکزی دانشگاه تهران با حکمی غیرقانونی از سوی معاونت فرهنگی وقت دانشگاه تهران مصادره شد، و سال بعد نیز چند شورایی که از سرکوب‌های سال گذشته جان سالم به در برده بودند (از جمله شورای صنفی دانشکدۀ علوم اجتماعی) تحت فشارها به تعطیلی کشانده شدند و عملاً شورای صنفی مرکزی نیز تعطیل شد.

از آن سال تا به امروز بازگشایی شورای صنفی مرکزی جزء اصلی‌ترین مطالبات فعالان صنفی بوده است که در طول یک سال گذشته بیش از پیش در اعتراضات و تجمعات دانشجویی شنیده شده و در بیانیه‌های دانشجویان نیز ذکر شده است. اما آخرین بار این درخواست به‌طور جدی در جلسۀ دانشجویان با ریاست دانشگاه تهران، دکتر نیلی احمدآبادی، در عصر روز چهارشنبه، دوم دی ماه 1394، مطرح شد. دکتر نیلی با اعلام نظر مثبت در خصوص تشکیل شورای صنفی مرکزی دانشگاه تهران، پذیرفت که اگر تشکیل این شورا منع قانونی نداشته باشد در اسرع وقت نسبت به تشکیل آن اقدام نماید.

حسام حسین‌زاده

پابلو ایگلسیاس، ترجمۀ حسام حسین‌زاده

 

هیاهوی بحران مالی سال ۲۰۰۸ رشته‌ای از پیامدهای سیاسی پیش‌بینی‌نشده را، به‌ویژه در اروپا، تولید کرده است. نیروهای چپ رادیکال چطور می‌توانند به بهترین نحو به این چالش بی‌سابقه واکنش نشان دهند؟ هدف در اینجا بیانِ تحلیلی است که استراتژیِ سیاسیِ پودموس در اسپانیا را شکل داد: این‌که ما که هستیم، از کجا می‌آییم و به کجا می‌خواهیم برویم. این همچنین فرصتی برای صحبت با صدای خودم، خارج از قالب مصاحبه‌های رایج در رسانه‌ها است. از نقش‌های ترکیبی‌ام به عنوان دبیر کل حزب و متفکر علوم سیاسی و نظریه‌پرداز، اولی بدون دومی ممکن نمی‌شد. این یکی از ویژگی‌های مشخصه‌ی پودموس است.

در مواجهه با وضعیت سیاسی بی‌سابقه‌ای که به‌واسطه‌ی بحران منطقه‌ی یورو ایجاد شده، نقطه‌ی آغاز ما شناختی از شکستِ چپِ قرن-بیستمی بود، که پیش از این توسط New Left Review منتشر شد.[۱] «قرن کوتاه» هابزباوم، از انقلاب بلشویکی تا سقوط دیوار برلین، هرچند وحشت از فاشیسم، جنگ و خشونت استعماری را به چشم دید، اما همچنان دورانی از امید و پیشرفت اجتماعی بود. پس از سال ۱۹۴۵، برنامه‌های اجتماعی در کشورهای پیشرفته‌ی سرمایه‌داری، بازتوزیع محدود ثروت و استانداردهای زندگیِ بالاتر را برای بخش عمده‌ای از طبقه‌ی کارگر به ارمغان آوردند، به خصوص در جاهایی که در آن اتحادیه‌های کارگری قدرتمند بودند. انقلاب‌های روسیه و چین ناتوانیِ خود را در ترکیب بازتوزیعِ اقتصادی با دموکراسی نشان دادند، اما پیشرفت‌های انکارناپذیری را در نوسازی و صنعتی‌سازی ایجاد کردند؛ قدرت نظامی شوروی، که مسئولیت عمده‌ی شکست نازیسم را برعهده داشت، اثباتی بر توسعه‌ی اقتصادیِ آن نیز بود. در دوره‌ی پس از جنگ، اتحاد جماهیر شوروی وزنه‌ای واقعی در برابر مداخله‌گری ایالات متحده بود. اگر جنگ سرد دولت‌های غیرمستقل بلوک شرق را ایجاد کرد، فضا را برای جنبش‌های ضداستعماری جهت به‌مبارزه‌طلبیدن هژمونیِ ایالات متحده نیز باز کرد، و به حمایت از دولت‌های رفاه و گسترش حقوق اجتماعی در غرب یاری رساند.

از دهه‌ی ۱۹۷۰، واشنگتن و دیگر قدرت‌های غربی مجموعه‌ی جدیدی از سیاست‌ها را برای اداره‌ی مشکلات روبه‌رشد اقتصادهای‌شان به‌کارگرفتند: سرکوب اتحادیه‌های کارگری، قدرت‌دادن به بخش‌های مالی، خصوصی‌سازیِ دارایی‌های عمومی و افزایش سرعت انتقال تولید به مناطق کم‌دستمزد، همراه با استقرار نظام بدون پشتوانه‌ی دلار. سقوط بلوک شوروی کمک بزرگی نه‌تنها به «اجماع واشنگتن»، بلکه به برتریِ سرمایه‌ی مالی در اتحادیه‌ی اروپا بود. این امر در پیمان ماستریخت شکل قانونی به خود گرفت، که به موجب آن کشورهای عضو با واگذاریِ حاکمیت پولی به یک بانک مرکزیِ اروپاییِ «مستقل» موافقت کردند. معیارهای هم‌گرایی و «پیمان ثبات» که پول واحد جدید را محدود می‌کرد، نشانگر هژمونیِ رو‌به‌رشد آلمانِ متحد درون پروژه‌ی اروپا بود؛ سیاست‌های اقتصادیِ کلانِ ملی محدود به کاهش هزینه‌های عمومی، تحمیل محدودیت دستمزد و پیش‌بُرد خصوصی‌سازی بود. بسیاری از مبارزات دهه‌های گذشته در اروپا را می‌توان موضعی دفاعی در برابر فرسایش مداوم حاکمیت ملی دید. در این زمینه‌ی [سرشار از] شکست برای چپ‌های موجود، تفکر انتقادی تا حد زیادی از پراکسیس سیاسی جدا شد – امری که در تضاد کامل قرار دارد با روابط ارگانیکِ میان تولید نظری و استراتژیِ انقلابی که مشخصه‌ی اوایل قرن بیستم بود. در این کار، استادن حرفه‌ای دانشگاه جای رهبران سیاسی رادیکال را گرفتند. در واقع مضامین تفکر انتقادیِ معاصر پیوندی عمیق با شکست تاریخی دارد.

حسام حسین‌زاده

حسام حسین‌زاده

 

در نخستین روزهای آغاز کار سومین دورۀ شورای صنفی دانشجویان دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران، پیش و بیش از هرچیز لازم است با مروری بر روزهای گذشتۀ دانشگاه و مخصوصاً دانشکده، و نگاهی به وضعیت کنونی جنبش دانشجویی در دانشگاه تهران، تلاش کنیم افق‌های پیش رو را روشن‌تر سازیم. در ادامه در قالب سه بخش «دیروز»، «امروز»، و «فردا» تلاش می‌کنیم به این مهم دست یابیم.

 

دیروز

جنبش دانشجویی در دانشگاه تهران همواره پر فراز و نشیب بوده است. اما بی‌شک حد فاصل سال‌های 84 تا 92 سیاه‌ترین روزهای جنبش دانشجویی در این دانشگاه بوده، کوچک‌ترین فعالیت‌ها به بهانه‌هایی واهی سرکوب می‌شدند و هرکجا که دانشجویان با تلاش خود فرصتی را می‌آفریدند و اندک گشودگی‌ای ایجاد می‌کردند، نهاد قدرت با سرکوب بی‌رحمانۀ آن‌ها این حرکات را در نطفه خفه می‌کرد. در طول این سال‌ها دانشکدۀ علوم اجتماعی بواسطۀ تعهدی که به جامعه‌اش داشت همواره نوک پیکان این دست حرکات بوده است، نگاهی گذرا به سهم دانشجویان علوم اجتماعی از احکام انضباطی دانشگاه تهران در طول این سال‌ها گواهی روشن بر تلاش راستین دانشجویان علوم اجتماعی برای روشن نگاه داشتن آخرین شمع در تاریکی هولناک این دانشگاه است.

پس از پایان کار دولت‌های نهم و دهم که مقارن بود با آغاز سال تحصیلی 93-92 امیدهای تازه‌ای در دانشگاه و در قلب دانشجویان شکل گرفت، امید به گشودگی فضا و ایجاد فرصت‌های متعدد برای احیای جنبش دانشجویی در این دانشگاهی که ضعیف‌تر از هر زمان دیگری بود و نفس‌هایش به شماره افتاده بود. اما پیش از فعال‌کردن دوبارۀ دانشگاه، دانشجویان با چالشی دیگر روبرو بودند و آن فعال‌ساختن دانشجویانی بود که در طول سالیان گذشته آموخته بودند نه‌تنها نسبت به جامعه و دانشگاه‌شان بلکه نسبت به زیست روزمرۀ خود نیز بی‌تفاوت باشند. ورودی‌های 92 و پیش از آن، به خوبی روزهای رخوت‌آلود دانشگاه را به یاد دارند، بی‌اغراق می‌توان گفت حوزۀ عمومی تقریباً نابودشده بود و صدایی از جایی بیرون نمی‌آمد. دانشجویانی که اتفاقاً بیش از گذشته درگیر مسائل صنفی و دانشجویی بودند بواسطۀ حاکمیت فعالیت‌های سیاسی جعلی و دروغین بر محیط دانشگاه مجالی برای خودنمایی نداشتند و همه‌چیز خلاصه می‌شد در گفتگوهای محدود چندنفره بین راه و در اتوبوس‌های سرویس و بعضاً در حیاط دانشکده، اما روزهای پایانی سال تحصیلی 93-92 حامل خبری خوش نه‌تنها برای دانشکدۀ علوم اجتماعی که برای دانشگاه تهران بود. بازگشایی شورای صنفی دانشجویان دانشکدۀ علوم اجتماعی، با وجود کارشکنی‌ها و تلاش‌های مذموم برای جلوگیری از آن، اتفاقی تاریخی بود. اتفاقی که البته آن روزها برای ما دانشجویانی که درگیر رخوت حاکم بر فضای دانشگاه بودیم شاید چندان امیدوارکننده نبود، اما چشمان قدیمی‌ترها از شادی برق می‌زد، قدیمی‌هایی که دوران اوج فعالیت‌های صنفی در این دانشگاه را به یاد می‌آوردند و حالا امیدوار بودند شوراهای صنفی بتوانند بار دیگر روح را بر جسم مردۀ دانشگاه بدمند.

حسام حسین‌زاده