(انحرافات فرویدهای ایرانی و بحران گزینش)
حسام حسینزاده
صحبتهای سید بشیر حسینی در برنامۀ تلویزیونی «زابیواکا» و واکنش مهراب قاسمخانی به صحبتهای او در صفحۀ اینستاگرامش موجی از جدالها را در فضای مجازی و واقعی به راه انداخت. هرچند حسینی پیش از این صحبتها هم بهواسطۀ حضورش در جمع داوران برنامۀ «عصر جدید» کم سروصدا نکرده بود. اما سید بشیر حسینی کیست؟ او دانشجوی سابق و عضو فعلی هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع) است و همزمان بهعنوان هیئت علمی در دانشگاه صداوسیما هم حضور دارد. علاوه بر این، او از اعضای تأثیرگذار هیئت تألیف کتاب «تفکر و سواد رسانهای» دورۀ دوم متوسطه نیز بوده است. همین مقدار برای اینکه بدانیم او کیست و از کجا آمده کافی بهنظر میرسد.
باید بدانیم او اولین کسی نیست که پای فروید را به صداوسیما باز کرده و جنجالهایی از این دست آفریده است، پیش از این نیز سلفِ او، ابراهیم فیاض با حضور در برنامۀ «هفت» و با معرفی جنجالیاش توسط مجری برنامه تحت عنوان «فروید ایران» مدعی آن شده بود که محققان پاکستانی ایرانیها را خیلی «سکسی» میدانند و در عجباند که چرا فیلمها و سریالهای ایرانی «سکس خشنی» دارند و آنها نمیتوانند تولیدات سینمایی ایران را به کودکانشان نشان دهند. حدود سه سال از آن ماجرا میگذرد که حسینی دوباره پای فروید را به اذهان ایرانیان گشوده است.
ابتدا میکوشم دو انحراف روششناختی که حسینی و فیاض و دیگر فرویدهای ایرانی از آن رنج میبرند را نشان دهم، دو انحرافی که در بحثهای مربوط به سکسوالیته در همهجای دنیا رایج است و البته از سوی بسیاری از اندیشمندان مطالعات سکسوالیته بارها مورد نقد قرار گرفته است. انحرافاتی که ناشی از عدم تخصص آنان در این حوزه و این تصور است که میتوان با خواندن یکیدو متن در این حوزه سکسوالیته را کشف کرد. ادعای تسلط بر مفهوم سکسوالیته بهنظر بیشتر به یک توهم شبیه است؛ چنان که فوکو، نگارندۀ یکی از تأثیرگذارترین شرحهای تاریخی و اجتماعی بر سکسوالیته (کتاب سهجلدی تاریخ سکسوالیته) میگوید: ما چیز زیادی دربارۀ سکسوالیته نمیدانیم اما این ظن میرود که آن همهچیز را دربارۀ ما بداند. بازگردیم به دو انحراف پیشگفته، نخست آنکه آنان دچار فقدان فهم سکسوالیته بهمثابۀ یک کلیت (در ساحت روانکاوی) و صورتبندیای تاریخی (در ساحت مطالعات اجتماعی و تاریخی) هستند. آنان سکسوالیته را با سکس یکی میپندارند، به عبارت دیگر نمیتوانند تفاوت و ارتباط میان اعمال جنسی (در سطح عینی) و ایدههای جنسی (در سطح ذهنی) را بهدرستی بفهمند. به همین دلیل، مداوماً این دو سطح را بدون هیچگونه توضیح و تمایزی یکی میپندارند و با اشتراکی لفظی تحت عنوان «لذت جنسی» این لغزش را پنهان میکنند که آن هم ناشی از نارسایی زبان فارسی در پرداختن به این منظومۀ مفهومی است. انحراف دوم که بیشتر در زمینۀ پیوند روانکاوی و مطالعات اجتماعی رخ میدهد، یکی پنداشتن فرایندهای روانکاوانه و جامعوی است، هرچند خودِ فروید در جایجای آثارش برای این کار تلاش میکند اما مداوماً خطرات این تلاش را به مخاطبش گوشزد میکند. در این زمینه کتاب تمدن و ملالتهای آن از اهمیت بهسزایی برخوردار است چراکه آخرین و جدیترین تلاش فروید برای پیوند روانکاوی و مطالعات اجتماعی تنها چند سال پیش از مرگش است. او در صفحات انتهایی کتاب، دقیقاً در جایی که همۀ تلاشش را برای پیوند روانکاوی و مطالعات اجتماعی انجام داده، به مخاطبش نهیب میزند: «نمیتوان گفت که کوشش برای پیادهکردن روانکاوی در حوزۀ جامعۀ متمدن بیمعنا یا محکوم به بیثمری است اما باید بسیار محتاط بود و نباید فراموش کرد که این کار فقط بر مبنای قیاس است و نیز اینکه نه فقط جداکردن انسانها از سپهری که در آن به وجود آمده و رشد کردهاند خطرناک است، بلکه این مصداق در مورد مفاهیم هم وجود دارد.» اما فیاض و حسینی در برقراری پیوند میان سینما و فوتبال (این دستاوردهای جامعۀ متمدن) و سکسوالیته (یکی از پیچیدهترین مسائل روانکاوانه) ذرهای احتیاط به خرج نمیدهند. بگذارید به هستۀ اصلی استدلال حسینی دربارۀ پیوند سکسوالیته و فوتبال بازگردیم، بیتعارف او معتقد است هر ملتی که حشریتر باشد فوتبال بهتری هم خواهد داشت. او در همین گزاره هر دوی این انحرافها را یدک میکشد، هم اعمال و ایدههای جنسی را یکی پنداشته و تصور میکند با آمارهای مربوط به اعمال جنسی انسانها میتواند ارتباطی روانکاوانه میان سکسوالیته و فوتبال برقرار کند، در حالی که هیچ فرایند روانیای بهاندازۀ سکسوالیته سرکوب نمیشود و اساساً برای فهم آن در هر جمع یا جامعهای باید سراغ فرایندهای پنهان و جایگزینشدۀ روانی را بگیریم و اعمال جنسی یک جامعه به هیچ وجه نمیتواند راهگشای دستیابی به ایدههای جنسیشان باشد، چه بسا جامعهای که اعمال جنسی کمتری در آن میبینیم، ایدههای جنسی شدیدتری را در ذهن داشته باشد.