(معرفی کتاب سوسیالیسم)
حسام حسینزاده
کمی بیش از یک قرن پیش شبحی بر فراز اروپا در گشتوگذار بود… شبح سوسیالیسم. پس از به نتیجه رسیدن انقلاب روسها در اکتبر ۱۹۱۷ ترس گستردهای از وقوع انقلابهای سوسیالیستی، بهویژه در اروپای مرکزی، وجود داشت. ترسی که در واقع محرّک ماکس وبر آلمانی بود تا در ژوئن ۱۹۱۸ خطابهای علیه سوسیالیسم برای سربازان ارتش پادشاهی اتریش (بخش دفاع در برابر تبلیغات دشمن) تدارک ببیند. در واقع او وظیفه داشت سربازانی که بهواسطۀ آشنایی با اندیشۀ چپ سستایمان شده بودند را سر عقل بیاورد تا وفاداریشان به پادشاه را زیر پا نگذارند. متن سخنرانی او همان سال در وین بهصورت جزوه چاپ شد و ترجمۀ فارسی نیز از روی متن همان جزوه صورت گرفته است.
وبر در ابتدای سخنرانی پیش از هر چیز تلاش میکند روشن کند که سوسیالیستها انواع مختلفی دارند. او هرچند این بحث را باز نمیکند و با اشارۀ کوتاهی از آن میگذرد اما بهنظر میرسد بهنوعی میخواهد از مقابله با کل اردوگاه اندیشۀ سوسیالیستی فرار کند، اردوگاهی که دستکم از سه دهه پیش از تولد مارکس میراث مکتوب دارد و دهها سنت فکری در آن قلم زدهاند. البته این تلاش نافرجام بهنظر میرسد چراکه مارکس و انگلس با انتشار مانیفست کمونیست در ۱۸۴۸ کل این اردوگاه فکری را از ۱۷۸۹ تا به امروز تحتتأثیر قرار دادهاند و کمتر کسی است که خود را سوسیالیست بداند و دستکم به بخشهایی از میراث عظیم این دو برای این سنت فکری علاقهمند نباشد. به هر حال، اگر بخواهیم دقیقتر نگاه کنیم، آنچه نوک پیکان انتقادات وبر در این کتاب نشانه میرود، سوسیالیسم آلمانی یا به تعبیر دقیقتر سوسیالیسم مارکسی است. نکتهای که پیش از ورود به بحث اصلی باید به آن تأکید کنیم این است که نقد وبر بر سوسیالیسم نقدی درونماندگار (Immanent) نیست بلکه نقدی فرارونده (Transcendental) است، به این معنا که او از پیشفرضهایی خارج از منظومۀ فکری سوسیالیسم برای نقد آن بهره میبرد و هرچند درون این منظومۀ فکری برای انتقادات او پاسخهای بهنسبت روشنی وجود دارد اما او با مناقشه در پیشفرضها از موضع درک خودش از تاریخ سعی میکند سوسیالیسم را نقد کند.