پیر بوردیو، ترجمۀ حسام حسینزاده
چرا سیستم آموزشی بهندرت مورد انتقادهای رادیکال قرار میگیرد؟ میخواهم رادیکالیسم یا تروریسم کلامیای که اغلب همدستیای پنهان با منطق سیستم را انکار میکند، ارزشهایی که آن را تشکیل میدهند و کارکردهایی که بهطور عینی برآورده میسازد را نشان دهم. تقبیح نارساییهای سیستم بسیار آسان است، بهویژه برای کسانی که آن را ناشی از شرایط اقتصادی و سیاسی ادارۀ آن میدانند.
تقبیح و مبارزه تلاشی است برای دگرگونی سیستمی قدیمی، از طریق تشدید مطالبات که بهطور غیرقابلانکاری مفید و اطمینانبخش نیز است. اول از همه، توجیه خود نسبت به انقلابیگریِ کلامیِ ناشی از خواستههای مجدد در شرایط ادارۀ سیستم است که فرد را از بررسی عملکرد واقعی خود، تجزیه و تحلیل منطق خود و کشف عملکرد واقعی خود کنار میگذارد. به همین دلیل است که متقاعد شدهام که ایدئولوژی ژاکوبن که نقد سنتی سیستم آموزشی و نیز برخی انتقادات سنتی از اصلاحات دولت بر این سیستم، مبتنی بر آن است، در واقع زیر لفافۀ به چالش کشیدن سیستم آن را توجیه میکند و نیز توجیهکنندۀ محافظهکاری پداگوژیک [آموزشی] تعدادی از کسانی است که خواهان این اصلاحات، حتی درون دانشگاه، هستند.
در واقع، اکثر انتقادات بهطور ضمنی میپذیرند که سیستم آموزشی کارکردهایی را به انجام میرساند که بهطور ایدهآل پیشنهاد به انجامش میشود، به عبارت دیگر ارائۀ فرصتهای برابر دسترسی به آموزش عالی و مزایای اجتماعیای که این آموزش فراهم میکند. بهواسطۀ این واقعیت حتمی، آنها با سیستمی که آن را تقبیح میکنند، همدست هستند. فردی ممکن است اعتراض کند که برنامهها و اعلانها در بدگویی از نابرابریهایی که آموزش عالی درگیر آن است رقابت میکنند؛ در واقع، هیچ نشستی برگزار نمیشود مگر اینکه در آن یادآوری شود که کودکان کارگران تنها شش درصد از دانشآموزان را تشکیل میدهند؛ اما وقتی گفته میشود، بدون هیچ بازاندیشی بیشتری بر معنا و مفهوم این اعداد، اهمیتش به پایان میرسد. ما این پرسش را فراموش کردهایم که چه چیزی کارکرد واقعی سیستمی آموزشی است که در واقع، در طول سالها، کودکانی که از طبقات فرودست -و به میزان کمتر حتی از طبقات متوسط - هستند را از مدرسه بیرون میراند؛ ما فراموش کردهایم بپرسیم کدام ویژگیهای این نوع ادارۀ مدرسه چنین نتیجۀ عینیای را ممکن میسازد -بهطور مثال طرد افتراقی کودکان بهواسطۀ خاستگاه اجتماعی آنها. درست است که این نوع بازاندیشی بههیچوجه برای کسانی که عهدهدار آن هستند، اطمینانبخش نیست، فراتر از همه زمانی که دانشآموز یا معلم، خود توسط سیستم امتیازاتی را دریافت کردهاند. ایدئولوژی ژاکوبن اینجا به خود میآید، بهطوریکه سیستمی که هنوز اساساً آن را قبول دارد به چالش میکشد. در واقع، اعتقاد به مدرسه به عنوان نهادی آزاد و برابر مانع کشف مدرسه به عنوان نهادی محافظهکار و در واقع ناعادلانه علیرغم -و حتی به دلیل- برابری رسمی آن میشود.