(هدف آموزشِ ناب تعلیم یا یادگیری نیست)
ویل جانسون، ترجمۀ حسام حسینزاده
در سپتامبر 2012، حدود 30 هزار معلم در شیکاگو برای نخستینبار در طول 25 سال گذشته دست به اعتصاب زدند. این اعتصاب صرفاً به دلیل شکست مذاکرات بر سر دستمزد یا خدمات بهداشتی نبود. در این مورد، همان طور که بسیاری اشاره کردهاند، مسیر بنیادینِ آموزش عمومی مسئله بود. معلمان شیکاگو خودشان را به عنوان نخستین نیروی سازمانی برای مبارزه با چیزی اثبات کردند که اغلب «الگوی تجاری» اصلاح آموزشی خوانده میشود.
در همین حال، در دیترویت[1]، دانشآموزان و معلمان به مدارسِ شدیداً دگرگونشده بازگشتند. در طول تابستان، روی رابرتز[2]، «مدیر مالی اضطراری» مدارس، بهشکل یکطرفه قراردادی را بر اتحادیۀ معلمان شهر تحمیل کرده بود که اجازه میداد ظرفیت کلاسهای مدارس ابتدایی از 25 به 40 دانشآموز و کلاسهای مدارس دبیرستان به 61 دانشآموز افزایش پیدا کند. این اصلاحات در ظرفیت کلاسها همراه با کاهش 10 درصدی حقوق برای معلمان دیترویتی بود.
هرچند مثال دیترویت افراطی بوده [اما] افزایش فشار کار در قبال کاهش پرداخت که با گرایش [فزایندۀ] سیاستگذاران به الگوی تجاریِ اصلاح آموزشی همراه شده است، چیزی است که معلمان در سراسر کشور (از جمله در شیکاگو) در مقیاسهای متفاوتی در حال تجربهکردن آن هستند. البته فشار بر کارگران فراتر از حد توانشان و افزایش ساعات [کار] در ازای کاهش دستمزدها چیز جدیدی نیست. الگوی تجاریِ اصلاح آموزشی امتداد فرایندی تحت عنوان تولید ناب است که بخش خصوصی ایالات متحده را در دهههای 1980 و 1990 دگرگون ساخت. در آموزش، همچون صنایع سنگین، بزرگترین آسیبِ تولید ناب بر سر میز مذاکره رخ نمیدهد، بلکه [آسیب آن] نابودیِ شرایط کار معلمان (و یادگیری دانشآموزان) است.