به مهاجرت از زمین فکر کن!
حسام حسینزاده
شاید بتوان گفت مسئلۀ «مهاجرت» امروز ذهن هر ایرانی را به طریقی درگیر خود کرده است. عدهای که امکان واقعی مهاجرت برایشان وجود دارد یا دستکم چنین تصوری میکنند، احتمالاً وقت بیشتری را به اندیشیدن دربارۀ آن و چالشهایش اختصاص میدهند و آنان هم که این «راه نجات» را دور از واقعیت زندگیشان میدانند، حتی شده به اندازۀ چند لحظه، هرازگاهی فکرشان را مشغولش میکنند. قابل درک است. مهاجرت شاید یکی از بهترین راههای تحرک طبقاتی یا دستکم تلاش برای تحرک طبقاتی باشد. نه فقط مهاجرت از کشوری به کشور دیگر بلکه گاهی مهاجرت از شهری به شهر دیگه یا حتی از محلهای به محلۀ دیگر میتواند فرصتهایی پیش رویمان قرار دهد. اساساً ایدۀ تحرک طبقاتی بهواسطۀ مهاجرت بر این پیشفرض استوار است که شرایط اجتماعی و تاریخی متفاوتی در زمینههای اجتماعی و تاریخی متفاوت وجود دارد. پیشفرضی که بهنظر نمیتوان آن را رد کرد یا نادیده گرفت. سادهانگارانه خواهد بود اگر تصور کنیم وضعیت در خاورمیانه یا ایران همان طور است که در قلب اروپا یا امریکا. پس اینجا سودای آن را در سر ندارم که نشان دهم دلیلی برای مهاجرت از ایران یا حتی تهران وجود ندارد، حتماً میتوانم فهرست بلندبالایی از دلایلی متنوع ارائه کنم. اما میخواهم تمرکزم را بر بخش دیگری از واقعیت جاری در زیستجهانمان معطوف کنم. اگر تلاش کنیم به زمینههای مشترکی برسیم که واقعیتهای اجتماعی و تاریخی متفاوت را در موقعیتهای اجتماعی و تاریخی متفاوت شدیداً تحتتأثیر قرار میدهند، به چه نتایجی خواهیم رسید؟ احتمالاً در پاسخ به این پرسش میتوانیم دست روی نقاط مهم و متفاوتی بگذاریم. میتوان از اقتصاد سیاسی جهانیشدن یا نسلهای جهانی سخن به میان آورد که بهنظر میرسد واقعیت را در ابعادی جهانشمول دستخوش دگرگونی میکنند. اما به گمانم مسئلۀ بنیادینی وجود دارد که چه بسا این وجوه جهانشمول را به شکلی جهانشمول تحتتأثیر قرار میدهد: گرمایش جهانی.
زوال محیطزیست
در طول یک قرن گذشته میانگین دمای کرۀ زمین حدود 85 صدم سانتیگراد افزایش یافته و 13 سال از 14 سالی که گرمترین سالیان زمین لقب گرفتهاند در قرن بیست و یکم ثبت شده است. همهچیز از گازهای گلخانهای شروع میشود. گازهایی که به دام افتادن بخشی از انرژی خورشیدی در جو زمین (اثر گلخانهای) را افزایش میدهند. اصلیترین گاز گلخانهای و در واقع عامل اصلی گرمایش زمین، دیاکسید کربن است. از یک سو، گسترش افسارگسیختۀ استخراج و استفادۀ سوختهای فسیلی مثل ذغالسنگ، نفت و گاز و از سوی دیگر، جنگلزدایی گسترده در نقاط مختلف جهان، منجر به این شده است که امروز غلظت گاز دیاکسید کربن در جو در زمین از هر زمانی در 800 سال گذشته بیشتر باشد.
شاید از خودتان بپرسید افزایش کمتر از یک درجهای دما چه تأثیر شگرفی بر اکوسیستم میگذارد؟ گرمایش زمین منجر به تغییر شرایط اقلیمی، ذوب یخهای قطبی و در نتیجه، بالا آمدن سطح آب دریاها میشود. در حدود یک قرن گذشته، سطح آب دریاها بهطور میانگین 19 سانتیمتر افزایش داشته است. از ابتدای دهۀ 1980 میلادی تاکنون حجم یخهای قطبی که بهطور کامل آب شدهاند و به دریاها ریختهاند چیزی حدود ده برابر مساحت بریتانیاست. در سال 1980 مساحت یخهای قطب شمال حدود 7.8 میلیون کیلومتر بود. عددی که در سال 2015 به 4.6 میلیون کیلومتر رسید. ماجرا زمانی گیجکنندهتر میشود که بفهمیم پیشبینی اثرات واقعی گرمایش زمین ممکن نیست. این تغییرات اقلیمی میتواند کمبود شدید آب آشامیدنی، کاهش چشمگیر تولید مواد غذایی و افزایش شمار قربانیان سیل، توفان، گرما و خشکسالی را به دنبال داشته باشد.
حالا شاید از خودتان بپرسید چه کسانی مقصر این وضعیت هستند؟ ده کشور چیزی حدود 70% گازهای گلخانهای جهان را منتشر میکنند. چین با سهم 24درصدی در صدر این فهرست قرار دارد و پس از آن، امریکا با 12%، اتحادیۀ اروپا با 9%، هندوستان و برزیل هریک با 6%، روسیه با 5%، ژاپن با 3%، کانادا با 2% و کنگو و اندونزی هریک با 1.5% قرار دارند. بر اساس گزارش سازمان ملل در اکتبر 2015، انتشار گازهای گلخانهای به میزان فعلی تا سال 2100 منجر به افزایش 2.7 درجهای دمای زمین نسبت به پیش از انقلاب صنعتی میشود. این در صورتی است که میزان انتشار افزایش نیابد، در صورتی که اقدام پیشگیرانهای صورت نگیرد و میزان انتشار گازها افزایش یابد کرۀ زمین میتواند شاهد افزایش 4.5 درجهای دما تا سال 2100 باشد. در حالی که تحقیقات نشان دادهاند افزایش 2 درجهای دمای زمین برای بروز عواقب خطرناک زیستمحیطی و به خطر افتادن جان میلیونها انسان در سراسر جهان کافی است (برای دسترسی به آمارهای بیشتر دربارۀ گرمایش زمین به این آدرس مراجعه کنید: www.tinyurl.com/garmayesh).
احیای جهانوطنی
در چنین شرایطی، شاید چندان تفاوتی نداشته باشد که بر اساس تقسیمبندیهای سیاسی و جغرافیایی در چه بخشی از کرۀ زمین زندگی میکنیم. پُرواضح است که کشورهای فقیر و حاشیهای بیش از کشورهای مرکزی و اصطلاحاً توسعهیافته آسیب میبینند. اما پیشبینیها حاکی از آن است که حتی شهرهایی چون لندن، نیویورک، آمستردام، ونیز، کپنهاگن و... نیز در امان نخواهند بود و اگر روند انتشار گازهای گلخانهای کاهش چشمگیری را به خود نبیند، در کمتر از چهار دهۀ آینده بهواسطۀ بالا آمدن سطح دریاها زیر آب خواهند رفت. مسئله بر سر آن نیست که مهاجرت بکنیم یا نه. مسئله بر سر آن است که مهاجرت هرچند بتواند وضعیتهای فردی یا شبهفردی را بهبود ببخشد، نمیتواند تغییری در وضعیت جمعی یا به عبارت بهتر، تمدنی ما ایجاد کند. برای مواجهه با این بحران تمدنی شاید نیاز باشد از اساس در مفهوم «مهاجرت» تجدیدنظر کنیم. مهاجرت در جهانی معنا مییابد که مرزهای جغرافیایی و سیاسی تعینبخش آن هستند، مرزهایی که گویی فقط برای انسانها رسمیت دارند و نمیتوانند آلودگیها و بحرانها را درون خود محصور کنند. در این شرایط باید از «حق حرکت» سخن بگوییم. از اینکه آنچه امروز تحت عنوان مهاجرت شناخته میشود و چالشهای عجیب و غریبی بر سر راهش وجود دارد، تا همین چند قرن پیش اساساً وجود نداشته و انسانها از «حق حرکت» برخوردار بودند. هر انسانی باید این حق را داشته باشد که آزادانه روی زمین حرکت کند چون زمین وسط مشترک ماست و چنان که میبینیم وقتی به آن آسیبی میرسد یا خطری تهدیدش میکند، همۀ ما در معرض خطر قرار میگیریم. شاید دو راه بیشتر پیش رویمان وجود نداشته باشد: نخست آنکه جهانوطنی را جدی بگیریم و اینبار مفهوم میهن را طوری بازتعریف کنیم که بهجای تعلق به کشور یا ملت یا قومی خاص، نمایانگر تعلق به میهن مشترک تمام انسانها (زمین) باشد؛ دوم آنکه به مهاجرت از زمین فکر کنیم!