بحران پنهان آلمان
(گفتوگو با الیور ناختوی)
ترجمۀ حسام حسینزاده
حرکت همیشه روبهجلو نیست، این دستکم چیزیست که الیور ناختوی مدعی آن است. تز جامعهشناس جوان و شهیر آلمانی دربارۀ «مدرنیزاسیون واپسگرا» -چیزی شبیه اینکه چگونه پیشرفتهای کنونی عقبنشینیهای بزرگ را پنهان میکنند- حالا به فراتر از مرزهای کشورش گسترش یافته است. ناختوی بر این باور است که مقصر این واپسروی تا حد زیادی چیزی است که او «فقر در کار» مینامد، یعنی «بیثباتی» که مفهوم رفاه و امنیت اقتصادی را نابود و موازنههای اجتماعیِ تاریخی را مختل کرده است. او که خود را «مارکسیستی مدرن» میداند، مراکز تماس، فروشگاههای فستفود، تیمهای نظافت و... را فرایندهای تحرک نزولی میبیند که در حال گسترش به بخشهای بیشتری از جامعه هستند.
نویسندۀ کتاب بحران پنهان آلمان: فروپاشی اجتماعی در قلب اروپا[1] از کارگرانی صحبت میکند که از دست رفتن موقعیتشان وحشتزدهشان کرده، وحشتی که خودابرازی بیمارگونه در قالب کارایی و تولیدگرایی را موجب شده است. ناختوی، استاد دانشگاه بازل، استدلال میکند حتی در کشورهایی چون آلمان، با اعجاز اقتصادی عظیمش، «چهرههایی که از رشد اقتصادی سخن میگویند [سخنانشان] با تجارب روزمرۀ مردم همخوانی ندارد.»
این مصاحبه توسط آنا کاربایوسا انجام شده و نخستینبار در ال پایس منتشر شده است.
شما استدلال میکنید که ما در حال عبور از مرحلهای از مدرنیزاسیون واپسگرا هستیم. دیجیتالسازی، پزشکی و رشد اقتصادی در بسیاری از بخشهای جهان پیشرفتهای شایستهای نیستند؟
اگر به بازار کار نگاه کنیم، کارگران ماهر بیشتری میبینیم. زنان بیشتری مشغول به کار هستند. اما همچنین بازاری نابرابرتر میبینیم که در آن بیثباتی، بهویژه برای زنان، بیشتر است. همین مسئله در رابطه با دموکراسی نیز مطرح است. این درست نیست که مردم منفعلتر هستند. زیاد دربارۀ 1968 صحبت میشود اما مشارکت در تظاهراتها امروزه بیشتر است، اگرچه در عین حال اعتراضات ظرفیتشان برای تأثیرگذاری را از دست دادهاند و اعتراضات ارتجاعی بیشتری نیز به چشم میخورد. جامعه در حال مدرنترشدن است، حتی لیبرالتر اما در عین حال نابرابرتر است.
شما حتی از تولد دوبارۀ طبقات اجتماعی صحبت میکنید.
اولریش بک از آسانسوری اجتماعی صحبت میکند. پس از جنگ جهانی دوم، غنی و فقیر با هم در حال پیشروی بودند و زندگی رو به بهبود بود. اما دیگر اینطور نیست. برای نمونه، آلمان برای دههها اقتصادی با مردم فقیر بود، اما اقتصادی که در آن حتی کارگران کممهارتتر دستمزد خوبی میگرفتند. اما با شروع دهۀ 2000، طبقهای با دستمزدهای پایین خلق شد که مردم در آن شاید زندگی کنند اما لزوماً بهخوبی زندگی نمیکنند. آنان مجبور بودند به نواحی دورافتادهای بروند که اجارهها در آن پایینتر بود و کار سختتر پیدا میشد. طبقات جدید تنها با دستمزد تعریف نمیشوند، این طبقات پدیدۀ چندبعدی جدیدی هستند. نوعی زندگی طبقۀ متوسط با رستورانهای گیاهی و مدارس خوب وجود دارد که برای افراد کمدستمزد [تجربۀ آن] ناممکن است. اینجا شاهد شکلگیری طبقه از پایین همچون قرن نوزدهم نیستیم. به عبارت دیگر، به این شکل که ما کارگریم و فرهنگ و احترام خودمان را داریم. امروزه طبقه از بالا شکل گرفته است و کودکان طبقۀ متوسطی شما با درسهای زبان و موسیقیشان هیچ نقطۀ ارتباطی با دیگر کودکان ندارند.
چه رابطهای میان این بازتعریف طبقات و ظهور پوپولیسم وجود دارد؟
شاید بسیاری از کارگران به «آلترناتیو برای آلمان» [حزب راست افراطی آلمان] رأی دهند اما ضرورتاً مخاطبان اصلی آن نیستند. «آلترناتیو برای آلمان» بهعنوان حزبی لیبرال و خردهبورژوایی علیه یورو تأسیس شد اما اکنون میبینیم که موفقیت خوبی میان طبقات پایینتر کسب کرده است. مردم به «آلترناتیو برای آلمان» رأی میدهند نه ازآنرو که فقیر هستند بلکه به این خاطر که احساس میکنند احزاب سنتی آنان را نمایندگی نمیکنند. آنان احساس عقبماندگی میکنند، احساس اینکه به اندازۀ کافی به رسمیت شناخته نشدهاند، چون حس میکنند نظم اجتماعی رو به فرسایش است و دیگر همه با هم به جلو حرکت نمیکنیم. در الگوی قدیمی طبقات اجتماعی کارگران متعلق به جمعی با یک چارچوب بودند و میتوانستند سرمایهداری و سیستم را سرزنش کنند. امروزه مردم میپذیرند که هیچ طبقۀ اجتماعیای وجود ندارد و هیچکس مسئولیتی در قبال شما ندارد؛ نه کارفرمایتان و نه دولتتان. شما تنها هستید و بسیاری از مردم از آینده میترسند. نابرابری علت موج پوپولیستی نیست اما اهرمی است که میتواند مثلاً ناگهان مهاجران را بدل به تهدیدی برای زندگیتان کند.
این مسئله در شرق آلمان، جایی که راست افراطی بسیار قویست، بهوضوح قابلمشاهده است.
دقیقاً. سالها به مردم گفته میشد که هیچ پولی وجود ندارد و ناگهان زمانی که بحران مالی رخ داد، پول برای نجات بانکها وجود داشت. سپس پناهندگان از راه رسیدند و برای آنها هم پول بود. مردم فکر میکنند دیگران در حال تصاحب چیزیاند که آنان سزاوارش هستند.
علیرغم مشاهدات و گلایهها، رشد اقتصادی در آلمان وجود دارد، نرخ بیکاری پایین است و صادرات پیوسته افزایش مییابد. خشم بسیاری از شهروندان ناشی از چیست؟
این روندی طولانی بوده است. شرکتهای زیادی را دیدهام که در آن کارگران پیمانی نصف کارگران ثابت دستمزد میگیرند در حالی که همراه یکدیگر در یک خط تولید کار میکنند. آزادسازی کار موقت در ابتدای دهۀ 2000 درب را بهروی دستمزدهای پایین گشود و مشوقهایی برای الگوهای تجاری مبتنی بر کارمندان موقت ارائه کرد. چهار سال پیش، در کارخانهای برای مونتاژ اتومبیل، نهتنها افرادی که اتومبیلها را میساختند بلکه کادر خدماتی و حفاظتی نیز کارکنان دائمی بودند. همه با قرارداد دستمزدی مشابهی پوشش داده میشدند. امروزه شاهد تکهتکهشدن روابط کار هستیم که طی آن خدمات تحت شرایط بدتری شامل قراردادهای پیمانی میشوند.
چگونه این دوگانگی بر فضای کار در شرکتها تأثیر میگذارد؟
رابطۀ بسیار دشواری میان کارمندان دائمیِ دارای حقوق و مزایا با کسانی وجود دارد که خارج از این قاعده هستند. وقتی آنگلا مرکل [صدراعظم آلمان] و آندریا نالس [رهبر حزب سوسیال دموکرات] میپرسند چرا مردم شکایت دارند، میگویند همهچیز در آلمان خوب است، اما مشکل آنجاست که دادههای اقتصاد کلان که نشاندهندۀ رشد اقتصادی هستند با تجارب روزمرۀ مردم همخوانی ندارند.
رباتیسازی چه نقشی در رشد بیثباتی ایفا میکند؟
بحثهای زیادی در مورد مسائل مربوط به اتوماسیون وجود دارد، اما حتی افراد بیشتری استخدام شدهاند و هنوز منتظر تأثیر مورد انتظار آن [اتوماسیون] بر استخدام هستیم. اقتصاد آلمان امروزه بسیار خودکار است و در زمانۀ کنونی این کارِ مکمل است و نیاز به کارگران بسیار ماهر دارد، اما عامل انسانی پشت سر گذاشته شده است. در واقع امروزه کارگران دیگری وجود دارند که دارای خودمختاری بیشتری هستند اما دستمزد خوبی نمیگیرند. این نمونهای روشن از مدرنیزاسیون واپسگراست. امروزه مردم دارای خودمختاری بیشتری هستند اما امنیت کمتری دارند.
پاورقی:
[1] Germany’s Hidden Crisis: Social Decline in the Heart of Europe
منبع:
https://www.versobooks.com/blogs/4094-germany-s-hidden-crisis-interview-with-oliver-nachtwey
پینوشت: این متن 30 بهمن 1397 در میدان منتشر شده است.