هنری ژیرو، ترجمۀ حسام حسینزاده
آکادمی در حال ورود به زمانۀ خطرناکی است. امروزه دانشگاهیان خود را در آغاز دورانی میبینند که در آن سیاست فراگیرتری که با برآمدن اقتدارگرایی بواسطۀ بنیادگراییهای مختلف – اقتصادی، مذهبی، سیاسی، و آموزشی – در ارتباط بوده، به عنوان یکی از نتایج سیاست در حال ظهور، محدود و سیاستزدودۀ نزاکت[۱] و تروما نادیده گرفته شده است. این بدان معنا نیست که رفتار غیرانسانی و اشکالِ زیانآور تروما اهمیتی ندارند و نباید مورد توجه قرار گیرند. آنچه نگرانکننده است وقتی است که چنین حوادثی معنای خاص خود و ارتباطشان با نیروهای اقتصادی و سیاسی گستردهتر را از دست میدهند و جهانی و همهجانبه میشوند.
این دیدگاه تنگنظرانۀ سیاسی، منجمد شده در زمان و فضا، عمدتاً در خدمت آسیب رساندن به سیاستی گستردهتر و قربانیان بیشمار آن است تا اینکه به چنین صدماتی در زمینهای پاسخ دهد که واقعاً میتوانند مورد توجه قرار گیرند. اگر سیاست نزاکت، انطباق را جایگزین میکند و امر شخصی را در برابر امر سیاسی قرار میدهد، سیاست تروما امر سیاسی را به امر درمانی تقلیل میدهد. در هر دو مورد، امر شخصی با جهانشمول کردن منافع تنگنظرانۀ خصوصیشدۀ خود و خفه کردن مخالفان، انطباق و امر درمانی را به عنوان قابلقبولترین عمل سیاسی عَلَم میکند و با این کار شکلی از خلوص سیاسی را برمیانگیزد که هر شکلی از پداگوژی گسست[۲] را از پای درمیآورد.
همانطور که جان و ژان کاماروف[۳] استدلال میکنند، تحت یک رژیم نولیبرال مدیریت عاطفی، «امر شخصی تنها سیاستی است که وجود دارد، تنها سیاست با مرجعی ملموس یا ظرفیت و ارزشی احساسی.»[۴] در چنین شرایطی، ظرفیت سیاسی گروههای حاشیهنشین برای روایت کردن خودشان اغلب بواسطۀ منتقدان مصنوعیِ چپگرا و شبهنظامیان راستگرا خفه میشود، کسانی که ارتباط آسیبهای نژادپرستی، سکسیسم، هوموفوبیا و امثالهم با ساختارهای وسیعتر سیاسی، اقتصادی، و فرهنگی را رد میکنند.
آنچه که زمانی به عنوان رفتاری غیرمتمدنانه محکوم میشد اکنون به عنوان عامل ترومای تودۀ مردم مورد انتقاد قرار گرفته است – از این رو به حرکت از یک سرمایۀ فرهنگی ارتجاعی که انطباق را ارج مینهد به سرمایۀ فرهنگیای مشروعیت میبخشد که درگیر ترسهایش بوده اما ادعا میشود بخشی از مبارزه علیه بیعدالتی است. در نهایت، چنین گفتمانهایی نهتنها ضدفکری، سیاستزدوده، و ذاتگرا هستند، بلکه همچنین توانایی راستگرایان برای استفاده از دستگاههای فرهنگی عظیم خود در این راستا را تأمین میکنند که نشان دهند ترقیخواهان، اقتدارگرایانی هستند که در مقابل هر مفهومی از آزادی بیان قرار میگیرند. محافظهکارانی چون دیوید بروکس[۵] تنها به این دلیل در این گفتمانها حضور دارند که بسیار مشتاقند چپگرایان را همچون افراطگرایانی واقعی در جامعۀ امریکا معرفی کنند. وضع از این هم بدتر میشود. آنچه در گفتمانهای نزاکت و ترومای خصوصیشده نادیده گرفته میشود آسیبهای عظیمتر فقر، بیخانمانی، نژادپرستی، ویرانیهای زیستمحیطی، و زندانیسازی تودهها است. مورد اخیر در گفتمانهایی پاک میشود که درگیر نوعی آرامشگراییِ تسلیبخش و جهانشمول ساختن ترومای شخصیاند که نهتنها نیازمند سرکوب مخالفان یا پاکسازی تصاویر و گفتمانهای مبهم، بلکه ایستادن در مقابل هر تلاشی برای اصلاحات ساختاری نظاممند است. با توجه به هجوم گستردهای که امروزه توسط سیاستمداران راستگرا علیه همۀ بقایای مخالفان، استادان رسمی، و مفهوم دانشگاه به عنوان یک عرصۀ عمومی دموکراتیک در جریان است، اتخاذ چنین موضعی خطرناک است. دانشگاهیان و متحدان پیشروی آنها نیاز به تلنگری جدی و در آغوش کشیدن مفهومی از امر سیاسی دارند که بواسطۀ آن، نیروهای اقتدارگرایی که طلیعۀ دورانی واقعاً تاریک هستند را افشاء کنند.
زوال آزادی بیان در آموزش عالی، سقوط تفکر انتقادی به پداگوژیای سرکوبگر، خصوصیشده، و تجاری که تنها ایدهها، ارزشها، و بازنماییهایی را ارج مینهد که بیشتر آرامکننده هستند تا برهمزننده، پولیسازی آموزش عالی، ظهور طبقۀ اداریِ مدیریتی متأثر از تجارت، موقتیسازی اعضای هیئت علمی، و اکنون حملات خشونتآمیز علیه استادان رسمی در ویسکانسن و دیگر جاها نباید برای ترقیخواهان تعجببرانگیز باشد. این روندی واقعاً نگرانکننده و اقترانی تاریخی است چراکه نشانگر سیاست اقتدارگرایانۀ فراگیری بوده که نمیتوان صرفاً از طریق گفتمانهای صدمۀ شخصی و مسئولیت فردی با آن مواجه شد. این هجوم کنونی به آموزش عالی پروژۀ محوری نخبگان مالی و نولیبرال است که قدمت آن به کمیسیون سهجانبه[۶] و یادداشت پاول[۷] در سال ۱۹۷۱ برمیگردد.
آموزش عالی به عنوان یک عرصۀ عمومی دموکراتیک و فرهنگِ سازندۀ پرسشگری و تحقیق انتقادی که [خود] حامی آن بوده از اواخر دهۀ ۱۹۷۰ مورد هجوم رژیم نولیبرال مورد هجوم قرار گرفته است. ریگان مککارتیسم را هدایت کرد و جان سیلبر[۸] هر کسی را که در دانشگاه بوستون چپگرا بود، اخراج کرد. آنچه به دنبال آن آمد واژگونیِ اعتراضات دهۀ ۱۹۶۰ و شکست جنبشهای اجتماعی وسیع، یا به دلیل از دست رفتن تعهد سیاسی، یا به سادگی بواسطۀ انطباقشان با قدرت بود. از آنجایی که دانشگاهیان از درگیر کردن مسائل عمومی گستردهتر در کارهایشان عقبنشینی کردهاند و بیشتر و بیشتر منزوی میشوند این حملات تشدید و در بسیاری از موارد کنترلناپذیر شده است.
این شکل از انزوا در حال حاضر خطرناک است، چه پشت انبارهای دانشگاهی و تخصص رشتهای پنهان شود و چه پشت اصطلاحات نظرورزانه. شرایط عینیای که کار فکری را ممکن میسازد از زمان آغاز انقلاب نولیبرال در پایان دهۀ ۱۹۷۰ تحت محاصره بوده است. صفوف اعضای تماموقت هیئت علمی تخریب شده و در عین حال هیچ تشکیلات اجتماعی و سیاسی ملیای وجود ندارد که در مقابل این تجاوزها مقاومت کند. دانشجویان در حال غرق شدن در دریای بدهیها هستند و هنوز هم صرفاً واکنشهای پراکنده در میان اساتید به چشم میخورد. اکنون، نخبگان تجاری و بربرهای ایدئولوژیک سراغ استادان رسمی آمدهاند و این حملات همچون آتشفشانی سرکش گسترش خواهد یافت.
برای مقابله با این حملات نه خلوص سیاسی نیاز است و نه تنزل چپگرایی به گفتمانهای صدمۀ شخصی. به چیزی بسیار بیشتر نیاز است. [آن چیز] تنها بسیج شدن دانشگاهیان و پیوستن به دیگر جنبشهای اجتماعی، اتحادیهها، جوانان، دانشآموزان، و دیگر کسانی است که این حملات را بخشی از جنگ علیه دولت اجتماعی میدانند. غیرعقلانی نیست اگر نتیجه بگیریم که هرآنچه از بقایای دموکراسی در ایالات متحده مانده ناپدید خواهد شد. دانشگاهیان باید نقششان به عنوان روشنفکران عمومی و فعالان اجتماعی را بپذیرند. اکنون زمان آن رسیده که [دانشگاهیان] بیدار شوند و دانشگاهی را سازماندهی کنند که مسائل اجتماعی حیاتی را حل کند، بیرحمانه مبارزه کند تا قدرت را به اصحاب دانشگاه بازگرداند، از اعضای موقتی هیئت علمی حمایت کند تا بدل به اعضای تماموقت و رسمی شوند، برای مطالبۀ بخشش بدهیهای دانشجویی به دانشجویان بپیوندد، و جنبشی ملی برای دفاع از آموزش عالی عمومی رایگان را آغاز کند. چنین مطالباتی هرچند غیررادیکال و ناقص هستند، اما قطعاً به شروعی جدید در مبارزه برای ایفای نقش آموزش عالی در ایالات متحده اشاره دارند. چنان که بارها گفتهام، مقاومت یک گزینه نیست، یک ضرورت است.
پاورقیها:
* هنری ژیرو از نظریهپردازان سرشناس پداگوژی انتقادی، عضو هیئت علمی گروه زبان انگلیسی و مطالعات فرهنگی دانشگاه مکمستر و استاد مدعو دانشگاه رایرسون است.
[۱] civility
[۲] pedagogy of disruption
[۳] John and Jean Comaroff
[۴] Jean Comaroff and John L. Comaroff, A Millennial Capitalism: First thoughts on a Second Coming, Public Culture 12:2 (2000), pp. 305-306.
[۵] David Brooks
[۶] Trilateral Commission
[۷] Powell Memo
[۸] John Silber
منبع:
https://www.counterpunch.org/2015/06/08/the-end-of-higher-education-as-we-know-it/
پینوشت: این متن 31 شهریور 1396 در اولدوز منتشر شده است.