(نقدی بر خودویرانگریِ جنبش معلمان در ایران معاصر)
حسام حسینزاده
پیشگفتار: زندهباد جنبش معلمان
با آغاز دهۀ نود شمسی، وقوع ابربحرانهای اقتصادیِ مقطعی در بستر یک وضعیت اقتصادیِ دائماً بحرانی منجر به دگرگونی ساحات مختلف جامعۀ ایران شد. در چنین بستری بود که صورتبندی، مطالبات و شیوۀ کنشگری جنبشهای اجتماعی نیز دستخوش تغییراتی شد. این تغییرات را تقریباً میتوان در همۀ بخشهای جنبش اجتماعی در ایران پیگیری کرد: جنبش زنان، جنبش کارگران، جنبش دانشجویان، جنبش معلمان، جنبش بازنشستگان، جنبش حقوق کودک و... . نگاهی به عملکرد جنبش معلمان در طول نیمۀ اول این دهه هر مشاهدهگر منصفی را به ستایش وامیدارد. معلمان بنا به دلایل متعددی که شرح و بسط آن از حوصلۀ این یادداشت خارج است، جایگاه یگانهای در موج جدید جنبش اجتماعی ایران داشتهاند. از سویی، وضعیت مادی (دستمزد پایین در قیاس با شدت کار) و نوع قراردادهای استخدامیشان (اکثراً باثبات) امکان سازماندهی بیشتری (نسبت به باقی جنبشها) به آنان میداد و از سوی دیگر، بهدلیل جایگاه صنفیشان و اعتماد اجتماعی گستردهای که پشت خود داشتند بهسادگی میتوانستند نقش حلقۀ واسط را میان بخشهای مختلف جنبش اجتماعی ایفا کنند. نوع سازماندهی جنبش معلمان در قالب «کانونهای صنفی» و ایجاد هماهنگی میان این کانونها، تاکتیکهای کنشگریشان و نوع حمایت آنان از دیگر مطالبات اجتماعی الهامبخش دیگر بخشهای جنبش اجتماعی بوده و خواهد بود. از طرفی، در زمینۀ مطالبات، جنبش معلمان در ترویج مطالبۀ «آموزش رایگان» و «مخالفت با خصوصیسازی» نقش بیبدیلی در طول این سالها ایفا کرده است و از طرف دیگر، در زمینۀ کنشگری، جمعآوری بیش از صدهزار امضاء از سوی معلمان در سال تحصیلی 96-95 با مطالبۀ افزایش حقوقشان متناسب با «خط فقر» نقطۀ عطفی در این سبک کنشگری بوده است. در چنین وضعیتی بود که برخی تحلیلگران اجتماعی بهدرستی جنبش معلمان را نویدبخش «جنبشِ جنبشها» میدانستند. بنابراین، نقد این جنبش برخاسته از نوعی بدبینی نسبت به آن و آیندهاش نیست بلکه ناشی از تعهدیست که همۀ فعالان اجتماعی باید نسبت به آن احساس کنند. جنبش معلمان دقیقاً بهواسطۀ جایگاه یگانهاش در سپهر جنبشهای اجتماعی ایران باید مداوماً به دقیقترین و بیرحمانهترین شکل ممکن نقد شود تا با عملکرد بهتر خود راه را برای دیگر بخشهای جنبش اجتماعی در ایران بگشاید.