(جدال شاعران در بزم «ارتباطات»)
حسام حسینزاده
شنبۀ گذشته (14 اردیبهشت 1397) انجمن علمی «دانشجویی» ارتباطات دانشگاه تهران به مناسبت روز جهانی ارتباطات نشستی با عنوان «*تلویزیون#» برگزار کرد که مهمانانی از «عصر جدید» رسانۀ ملی داشت. احسان علیخانی، سید بشیر حسینی و آریا عظیمینژاد همراه چند تن از اساتید گروه ارتباطات دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران در این نشست حضور داشتند تا بهاصطلاح به «نقد جدی» این شوی تلویزیونی بپردازند. نخستین نقطۀ اوج برنامه دُرافشانیهای شومن تراز انقلاب اسلامی، سید بشیر حسینی، استاد دانشگاه امام صادق (ع) در نقد دانشکدۀ علوم اجتماعی و دانشجویان آن بود. گویی حسینی از «اخمو بودن» دانشجویان این دانشکده دلآزرده شده بود و انتظار داشت حالا که افادههای او در رسانۀ ملی به مذاق فرهنگ عامه خوش آمده و هوادارانش برایش صفحاتی در فضای مجازی زدهاند، در دانشکدۀ علوم اجتماعی هم برایش «بوس» و «قلب» بفرستند.
همزمان که حسینی روی سن سالن ابنخلدون یکهتازی میکرد، بخشی از دانشجویان حاضر در سالن درافشانیهای او را برنمیتابیدند و لحظهبهلحظه به خشمشان افزوده میشد. حسینی در حالی داشت اخم چهرۀ دانشجویان علوم اجتماعی را نقد میکرد که دوستانش تنها چند روز پیش از آن برنامه یکی از دانشجویان آن دانشکده (مرضیه امیری) که دست بر قضا روزنامهنگار هم بود را بازداشت کرده بودند. در نهایت، صبر دانشجویان طاق میشود و یکی از آنان پشت تریبون پرسش و پاسخ دانشجویی میرود و نمایش دلنشین اهالی ارتباطات و تلویزیون را تنها با آوردن نام «مرضیه امیری» برهم میزند. مدافعان «نقد جدی و علمی» اما خیلی زود نقاب از چهره برمیدارند و نمیتوانند حتی چند دقیقه (حدود سه دقیقه) شنیدن صدایی متفاوت را از تریبونشان تحمل کنند. پیش از همه، عبدالله بیچرانلو، معاونت آموزشی دانشکدۀ علوم اجتماعی و استاد گروه ارتباطات این دانشکده به سمت دانشجوی پشت تریبون میرود و تصمیم میگیرد به هر طریق، دقیقاً به «هر» طریق، میکروفون را از او بگیرد. اما نباید از بیچرانلو بهسادگی بگذریم، استاد «متین» و «اخلاقمدار» ارتباطات که همیشه سر کلاسهایش به فرودستی و چوپانیکردنش در جوانی مینازد، حالا میخواهد به همۀ ما بفهماند که چرا او از آنجا به اینجا رسیده و بسیاری دیگر همانجا جان دادهاند. او هم مثل شاگردانش در دانشکده و دوستانش در رسانۀ ملی نقابش را برداشته تا چهرۀ دلنشینش را بر همگان آشکار کند. به چهرۀ بیچرانلو فکر میکنم، آیندهای بهتر از برخی فرزندان طبقۀ کارگر آلمان که آرزوی شکنجهگری برای نازیها و برافروختن آتش کورهها را در سر داشتند، برای او نمیبینم. او عاقبت مانند دیگر خائنان به مردم فرودست رسوا خواهد شد.